شاید این پاره ی دلم باشد ...

31 شهریور 1394 | 657 | 0

این مطلب در تاریخ ﺳﻪشنبه, 31 شهریور,1394 در وبلاگ محمد میرزایی ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

به مناسبت هفته دفاع مقدس:


نیمه های شبی بهاری بود، ساعت استراحت خورشید
آسمان جنوب تب می کرد، آسمان شمال می بارید

ناگهان در هوای گرم جنوب، خون او روی چفیه اش پاشید
همزمان در هوای سرد شمال، مادرش ناگهان ز خواب پرید

حلب روی شیروانی شان زیر رگبارها صدا می کرد
باد هی های و هو به پا می کرد، آسمان هم مدام می غرّید

پیرزن پشت پنجره رفت و شیشه را پاک کرد، ذکری گفت
دید یک پرتقال خونی از شاخه ای روی خاک ها غلطید
::

هیجده سال بعد، وقتی که پیرزن چشم هاش کم سو شد،
«آی مردم! شهید آوردند» ... در دل شهر این صدا پیچید

پیرزن قاب عکس در دستش، گوشه ای بغض کرده و می گفت:
«شاید این پاره ی دلم باشد ...» آسمان شمال می بارید



امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 3 با 4 رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.