اگر غدیر نباشد....
کجا روم که ببارم که در کویر نباشد
که بادهای مخالف به آن مسیر نباشد
چه می شد آه بتابد در آسمان شب ما
به کنج خانه به یک چاه ناگزیر نباشد
انار می برد و آرزوی یک دل خون است
خدا کند که سر راه او فقیر نباشد
به گور می برم آخر، هوای دیدن او را
اگر که هر نفسم عشق دستگیر نباشد
قسم به ساقی دریا،که از کرانه ی دل ها
عطش زبانه کشد هر کجا غدیر نباشد
کسی که در دل مشکش زلال آب غدیر است
می آید آخر این قصه کاش دیر نباشد