بسم رب الحسین علیه السلام
برای سرلشکر شهید، حاج حسین همدانی
چه می بینند در چشم تو چشمانم نمیدانم
شرار آن چشمها کی ریخت در جانم، نمیدانم
تو رفتی بر سر پیمان و ما ماندیم جامانده
بگو سر میشود یکروز پیمانم، نمیدانم
دلم با توست از بازی دراز و فکه تا خین
حلب، صنعا، بلندیهای جولانم نمیدانم
دلم بی تاب، مثل مرغ پر کنده ست میدانی
دوکوهه، پاوه، مهران، حاج عمرانم نمیدانم
شناسایی کن این گم کرده رسم موقعیت را
هویزه، تنگه ی مرصاد، بستانم نمیدانم
حبیب! از فاو "الی بیت المقدس" یکنفس راندی
من آیا مثل تو مشتاق میدانم نمیدانم
شهید شهر من! تکبیر گفتی تا خدا رفتی
بگو من پای تکبیر تو میمانم نمیدانم
بر آن خوانی که تو الان نشستی شاد و سرزنده
من دلمرده هم یکروز مهمانم نمیدانم
و آن صبحی که با موعود دلها میرسی از راه
من بی قدر هم در جمع یارانم؟ نمیدانم
چگونه میشود اینقدر عاشق بود، لایق بود؟
نمیفهمم نمیفهمم، نمیدانم نمیدانم
یاعلی مدد