تو حاضری! منم که گرفتار غیبتم!

23 مهر 1394 | 668 | 0

این مطلب در تاریخ پنجشنبه, 23 مهر,1394 در وبلاگ يوسف رحيمي ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

این روزها که می‌گذرد، غرق حسرتم

مثل قنوت‌های بدون اجابتم!

 

بسته‌ست چشم‌های مرا غفلت گناه

تو حاضری! منم که گرفتار غیبتم!

 

یک گام هم به سوی شما برنداشتم

صد مرحبا به این همه عرض ارادتم!

 

هر روز عصر، پرسه زدن در «ولیِّ عصر»...

«والعصر» لحظه لحظه فقط در خسارتم

 

خالی‌ست دست من، به چه رویی بخوانمت؟

دل خوش کنم به چه؟ به گناهم؟ به طاعتم؟

 

من هر چه دارم از تو، از این دوستیِ توست

خیری ندیده‌ای تو ولی از رفاقتم

 

بگذر ز رو سیاهی من، أیها العزیز!

حالا که سویت آمده‌ام غرق حاجتم

 

بگذار با نگاه تو مانند حُرّ شوم

با گوشه‌چشم خود بِرَهان از اسارتم

 

آن روز می‌رسد که فدایی تو شوم؟

من بی‌قرار لحظه ناب شهادتم

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 3 با 5 رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.