بشنو از نَي غربت دزفول را

۱۶ آبان ۱۳۹۴ | ۶۳۰ | ۰

این مطلب در تاریخ شنبه, ۱۶ آبان,۱۳۹۴ در وبلاگ زهرا بشری موحد ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

 


 


بشنو از نَي غربت دزفول را
شرح مظلوميّت دزفول را
قصه اي از داغ تاريخ است اين
قصه ي «شهرِ صواريخ» است اين
با غم دزفول شعر آغاز شد
بغض ها با بمب و موشک باز شد
ناگهان آژير ِ قرمز مي کشند
جبهه را تا ساحل دز مي کشند
پرده هاي خانه پرچم مي شوند
خانه ها خطّ  مقدم مي شوند
خاک و آب و آسمان را مي زنند
مرد، زن، پير و جوان را مي زنند
هرکه دارد از شهادت قسمتي
مي پرد در آسمان «وحدتي»
بوي خون مي آورد باد صبا
مي شود خونين،  دلِ «سبز ِ قبا»
 آه دزفول ! از غمت حرفي بزن
چند تن از سر جدا شد ؟ چند تن؟
چند خانه روي هم آوار شد ؟
چند بار اين زخم ها تکرار شد؟
حد ِ مظلوميت و دردت کجاست؟
آه ! «قصابِ جوانمرد»ت کجاست؟
«دُروَلي» و« دينوي» و« رَمي» کو؟
آه دزفول از غمت چيزي بگو!
لاله ها رفتند و شهر آزاد شد
شهر ماند اما «شهيد آباد» شد
***
بشنو از نَي غربت دزفول را
شرح مظلوميّت دزفول را ...


 


 


 

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: با ۰ رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.