17 آبان 1394 | 582 | 0

این مطلب در تاریخ یکشنبه, 17 آبان,1394 در وبلاگ ساجده جبارپور ماسوله ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

دلم میخواهد شعر بخوانم دلم میخواهد هزار نفر دورم روی زمین بنشینیم و شعر بخوانم بلند داد بزنم بلند  شروع کنم : ای... نه ای خوب نیست  ...سلام... نه شروعش تکراری ست ...دوست دارم سکوت وحشتناک وبلاگ را بشکنم.

قالبی که بالطافتش هزار خاطره داشتم و پریده مثل لهجه ام مثل صورت سرخ و سفیدم که هرروز باید غبار را از رویش پاک کنی تا بفهمی قبلا کمی شمالی بوده...مثل باران که خیلی وقت است نمی بارد و دستانم که عطر شالیزار را فراموش کرده دلم خیلی چیزها میخواهد ...دلم خیلی...دلم ...راستی دلم کجاست؟

1)

آنقدر غم دارم که از نو شعر بنویسم

سر می کشم با تلخی این شعر چایم را

 

2)این روزها که در خودم غرقم

دور و برم مرداب می بینم

زل می زنم به نقطه ای مبهم

بیدارم اما خواب میبینم

 

3)

هرروز پیش آینه لب غنچه میکنم

این بوسه بوسه بوسه جواب سلام توست

 

4)

کجاست پیرهن آبی ات که مثل قدیم

میان فاصله ی دکمه هاش پر بزنم

 

5)

بابت حالم مقصر نیستم وقتی خدا

سالها جای تو را در خلوتم خالی گذاشت

 

6)

از این به بعد آه نمی خواهم

ماهی درون چاه نمی خواهم

ما هیچ ما نگاه نمی خواهم

دل می دهم به قسمت ناچیزم

7)

گاه اگر دلت گرفت از آسمان سمت من که نیستم پری بزن...

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: با 0 رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.