بامن که به چشم تو گرفتارم و محتاج
حرفی بزن ای قلب مرا برده به تاراج
ای موی پیشان تو دریای خروشان
بگذار مرا غرق کند این شب مواج
آشوب غزل هیچ که خورشید هم امروز
در شرق فرو رفته و از غرب دمیده
این اشک ها این اشک ها این اشک ها هرگز
از مردی ما کم نخواهد کرد
در هوایت بی قرارم بی قرارم روز و شب
#پریشان-نوشت