زيباترين باران ها در افريقا مي بارددر "گيسلو""كادونا"خونين ترين روز عاشوراستبزرگترين فرياد اربعين استو سرخ ترين خبردر "زاريا" ستو تا هنوز شيعيان دو گروه انديكي تير مي خورد و يكي مدال مي گيرديكي تبعيد مي شود و يكي تبليغ مي شودبا اتصال دائم و پر سرعت به هر چيزاز "عرب سِت" تا ويزاي شنگن و تا ديدار با وزير مختارفالوده مي خورند از شيراز تا واشنگتنبرو بيا دارند با خرگوش ها و سوسمارهاي عبدالعزيزفلسطين، نهزينبيه ، هرگزجهاد، اصلا و ابدااما قمه، حتماچلوكباب ، هميشهو مرجعيتي كه مُهر مي شود دهانشبه مُهر و مِهر ملكهو زاريا، شيراز نيستلندن نيستكه زاريا، قدس است و كربلاي حسين(ع) استو زينت ابراهيمزينب زمانه ی ماستام البنين نيجريه ي در خون استبوكوحرام كتاب نمي خواندبوكوحرام كتاب را حرام مي داندبوكوحرام يك شاخه از "عرب ست" استبرادران حرمله و تير سه شعبه اندبوكوحرامحرام زاده هايي از نطفه ي حماقت و وهابيتدزدان دريايي نفت در خشكيدر خشكه مقدسيآن سوي مرزمردي ده بار حبسچندين گلولهبا چهره ای خونينعمامه ای گلگونو خوني كه بند نمي آيدبا چار زخم عميق در سینهاين سوي مرز مردي كه صبح به صبحدوش شير مي گيردو نطق مي كند و رشد بادکنکی می کندمانند اردوغانآن سوي مرزنان نيستگلوله نيستدارو نيستما در محاصره ايم و خدا هستفقط دعا و گلوله بفرستيداين سوي مرز وليمردي با نوزده پست و مقامباز مدير مي شودوزير مي شودو انتفاضه ي سوم آن سوي مرز استدر الخليل و غزه، در زاريا، عدن، تعز و حلباين سو ولي انتفاضه ي سكوت و بي خيالي ستاين سو جز آنفلونزا و بيكاريجز خورد وخواب جز تعظیم در برابر برجامچيزي نمانده استآن سو گلوله نيست، تسليم نيستاين سو پر است از روبات هایی که خم می شونداز روبان هاي سياهاز شواليه و تسليت براي جمعه ي پاريسيامضاي دفتر يادبود سفارت از يكشنبه هاي زاريا خبري نيستدوشنبه هاي زينبيهسه شنبه هاي ضاحيه و چارشنبه هاي غزهپنجشنبه ها سر بريده مي آورند از تنورهاي حلباين سوي مرز وليدخيل مي بندند به كاخ اليزهو جمعه هايشان در شانزه ليزه مي گذردصحابيون شنگن و بشكن بشكن بادمجان های دور واشنگتن دیسیاين سوي مرز ستاره ها را عقيم مي كنندو خم مي شوند در برابر قطعنامه ي چاقوبه لوموند و فيگارو اعتماد مي كنندعالي جناباني كه ساعت ده صبحبيدار مي شوندو خط ارتباطي شان با ضاحيه قطع استو زاريا را اصلا قبول ندارندبرج البراجنه شان ايفل استضاحيه شان برج پيزاقسمت نشد پپروني بخورندبا قهوه ي فرانسوي قجريمدام مي گويد:مسيو را بگير برايم!آن سوي مرز خمينيون "امن يجيب" مي خوانندبه عشق خامنه اي گلوله مي خورنداز شيخ عيسي به باقرالنمراز باقرالنمر به شيخ ابراهيماز شيخ ابراهيم به نصراللهما در محاصره ايمگلوله و دعا بفرستيداين سوي مرزعالي جناب رفته غسل شير به جا بياوردآن سوي مرز سر بريده مي آورند از زينبيهاين سوي مرزشمع روشن كرده انددر ميدان محسنيشواليه ها و خوك ها و شراب هاآن سوي مرز صداي گريه مي آيداز خانه ي شيخ ابراهيمام البنين خانه ي شيخ معلوم نيست كجاستهست، نيست، نيست، هست"اي مادر علياي مادر چهار شهيدچه كند گل سرخ"در روزگار اين همه خواري؟اين سوي مرزآقاي عين مي آيد، نمي آيد، مي آيد، نمي آيدآرمان تلنگر مي زند به اعتمادآقاي هيچ سرليست حزب بي خيالي و مردم!تزريق پول و زهرماريبه معتادان پنجاه ساله ي اقتصاديتوليد درد و دودآن سوي مرزبا سنگ و دست خالي به خيابان آمده انداين سو با بيل و كلنگافتاده اند به جان دانش و آگاهي مردان بي سو و بي سرمردان خاموشمردان اخته و هويج و لبو و بستني قيفيآن سوي مرززني روزي هزار مرتبه مي ميردو مي دود به سوي قتلگاه چهار شهيدشاين سوي مرززني به فكر اصلاح نژاد شاهينبراي شانه ی اعراباز تارو پود ریزگرد و فتنهتبلیغ می کنند آب زرشک را و لیبرالیسم بی خیالی را صعود دلار و سقوط دوغجنجال جام و جادوی برجاماین سوی مرزبناست اچ آی ویبا سگ و شوالیه و شرابوبا سفارت فنارسه و جان کری و شیرپاستورریزهخواهرخوانده شوند با هماز اعتماد به ابتکاراز آرمان به سیاست روزاو می آید ، نمی آید، می آید ، نمی آیداین سوی مرزعرض کندولانس و تسلیت و لاس های دیپلماتیکآن سوی مرزخمینیون تازه بی هیچ نسبتی به نام و خون خمینیبا هفت هزار شهید یمنیهزار شهید تازه ی نیجریهاین سوی مرزلطفا چراغ ها خاموش! دهان ها بسته!آن سوی مرز حماسه است و گریهمی بینی آقا روح الله!اطراف خانه ات خبری نیستتو رفته ای آن سودر زاریا و ضاحیه و غزهو تیر خورده ایعمامه ات خونین استتمام مصطفاهایت را کشتند!نکند آقاروح الله!تویی که داری گریه می کنیبا چشم های خونی زاکزاکی!
26 آذرماه 1394- علی رضا قزوه