براي شيخ ابراهيم زاكزاكي و زینت ابراهیم

۲۷ آذر ۱۳۹۴ | ۵۵۴ | ۰

این مطلب در تاریخ جمعه, ۲۷ آذر,۱۳۹۴ در وبلاگ علیرضا قزوه ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.


زيباترين باران ها در افريقا مي بارد
در "گيسلو"
"كادونا"
خونين ترين روز عاشوراست
بزرگترين فرياد
اربعين است
و سرخ ترين خبر
در "زاريا" ست
و تا هنوز شيعيان دو گروه اند
يكي تير مي خورد و يكي مدال مي گيرد
يكي تبعيد مي شود و يكي تبليغ مي شود
با اتصال دائم و پر سرعت به هر چيز
از "عرب سِت" تا ويزاي شنگن و
تا ديدار با وزير مختار
فالوده مي خورند از شيراز تا واشنگتن
برو بيا دارند با خرگوش ها و
سوسمارهاي عبدالعزيز
فلسطين، نه
زينبيه ، هرگز
جهاد، اصلا و ابدا
اما قمه، حتما
چلوكباب ، هميشه
و مرجعيتي كه مُهر مي شود دهانش
به مُهر و مِهر ملكه
و زاريا، شيراز نيست
لندن نيست
كه زاريا، قدس است و كربلاي حسين(ع) است
و زينت ابراهيم
زينب زمانه ی ماست
ام البنين نيجريه ي در خون است
بوكوحرام كتاب نمي خواند
بوكوحرام كتاب را حرام مي داند
بوكوحرام يك شاخه از "عرب ست" است
برادران حرمله و تير سه شعبه اند
بوكوحرام
حرام زاده هايي از نطفه ي حماقت و وهابيت
دزدان دريايي نفت در خشكي
در خشكه مقدسي
آن سوي مرز
مردي ده بار حبس
چندين گلوله
با چهره ای خونين
عمامه ای گلگون
و خوني كه بند نمي آيد
با چار زخم عميق در سینه
اين سوي مرز
مردي كه صبح به صبح
دوش شير مي گيرد
و نطق مي كند و رشد بادکنکی می کند
مانند اردوغان
آن سوي مرز
نان نيست
گلوله نيست
دارو نيست
ما در محاصره ايم و خدا هست
فقط دعا و گلوله بفرستيد
اين سوي مرز ولي
مردي با نوزده پست و مقام
باز مدير مي شود
وزير مي شود
و انتفاضه ي سوم آن سوي مرز است
در الخليل و غزه،
در زاريا، عدن،
تعز و حلب
اين سو ولي انتفاضه ي سكوت و بي خيالي ست
اين سو جز آنفلونزا و بيكاري
جز خورد وخواب
جز تعظیم در برابر برجام
چيزي نمانده است
آن سو گلوله نيست، تسليم نيست
اين سو پر است از روبات هایی که خم می شوند
از روبان هاي سياه
از شواليه و تسليت براي جمعه ي پاريسي
امضاي دفتر يادبود سفارت
از يكشنبه هاي زاريا خبري نيست
دوشنبه هاي زينبيه
سه شنبه هاي ضاحيه و
چارشنبه هاي غزه
پنجشنبه ها
سر بريده مي آورند از تنورهاي حلب
اين سوي مرز ولي
دخيل مي بندند به كاخ اليزه
و جمعه هايشان در شانزه ليزه مي گذرد
صحابيون شنگن و بشكن بشكن
بادمجان های دور واشنگتن دیسی
اين سوي مرز
ستاره ها را عقيم مي كنند
و خم مي شوند در برابر قطعنامه ي چاقو
به لوموند و فيگارو
اعتماد مي كنند
عالي جناباني كه ساعت ده صبح
بيدار مي شوند
و خط ارتباطي شان با ضاحيه قطع است
و زاريا را اصلا قبول ندارند
برج البراجنه شان ايفل است
ضاحيه شان برج پيزا
قسمت نشد پپروني بخورند
با قهوه ي فرانسوي قجري
مدام مي گويد:
مسيو را بگير برايم!
آن سوي مرز خمينيون "امن يجيب" مي خوانند
به عشق خامنه اي گلوله مي خورند
از شيخ عيسي به باقرالنمر
از باقرالنمر به شيخ ابراهيم
از شيخ ابراهيم به نصرالله
ما در محاصره ايم
گلوله و دعا بفرستيد
اين سوي مرز
عالي جناب رفته غسل شير به جا بياورد
آن سوي مرز
سر بريده مي آورند از زينبيه
اين سوي مرز
شمع روشن كرده اند
در ميدان محسني
شواليه ها و خوك ها و شراب ها
آن سوي مرز صداي گريه مي آيد
از خانه ي شيخ ابراهيم
ام البنين خانه ي شيخ معلوم نيست كجاست
هست، نيست، نيست، هست
"اي مادر علي
اي مادر چهار شهيد
چه كند گل سرخ"
در روزگار اين همه خواري؟
اين سوي مرز
آقاي عين مي آيد، نمي آيد، مي آيد، نمي آيد
آرمان تلنگر مي زند به اعتماد
آقاي هيچ
سرليست حزب بي خيالي و مردم!
تزريق پول و زهرماري
به معتادان پنجاه ساله ي اقتصادي
توليد درد و دود
آن سوي مرز
با سنگ و دست خالي به خيابان آمده اند
اين سو با بيل و كلنگ
افتاده اند به جان دانش و آگاهي
مردان بي سو و بي سر
مردان خاموش
مردان اخته و هويج و لبو و بستني قيفي
آن سوي مرز
زني روزي هزار مرتبه مي ميرد
و مي دود به سوي قتلگاه چهار شهيدش
اين سوي مرز
زني به فكر
اصلاح نژاد شاهين
براي شانه ی اعراب
از تارو پود ریزگرد و فتنه
تبلیغ می کنند
آب زرشک را و لیبرالیسم بی خیالی را
صعود دلار و سقوط دوغ
جنجال جام و جادوی برجام
این سوی مرز
بناست اچ آی وی
با سگ و شوالیه و شراب
وبا سفارت فنارسه و جان کری و شیرپاستورریزه
خواهرخوانده شوند با هم
از اعتماد به ابتکار
از آرمان به سیاست روز
او می آید ، نمی آید، می آید ، نمی آید
این سوی مرز
عرض کندولانس و تسلیت و لاس های دیپلماتیک
آن سوی مرز
خمینیون تازه بی هیچ نسبتی به نام و خون خمینی
با هفت هزار شهید یمنی
هزار شهید تازه ی نیجریه
این سوی مرز
لطفا چراغ ها خاموش!
دهان ها بسته!
آن سوی مرز حماسه است و گریه
می بینی آقا روح الله!
اطراف خانه ات خبری نیست
تو رفته ای آن سو
در زاریا و ضاحیه و غزه
و تیر خورده ای
عمامه ات خونین است
تمام مصطفاهایت را کشتند!
نکند آقاروح الله!
تویی که داری گریه می کنی
با چشم های خونی زاکزاکی!


26 آذرماه 1394- علی رضا قزوه

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: ۲.۵ با ۲ رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.