اياک نعبد و اياک نستعين
برتو سلام مسجد مولاي آخرين!
شبهاي چارشنبه به انگشت کيستي؟
دنيا رکاب و گنبد فيروزه اي نگين
محراب با صفاي تو سنگ صبورماست
با اشک هاي منتظران گشته اي عجين
دنياي من گوشه مسجد نشستن است
دل بسته ام به گردش تسبيح زائرين
اي سرزمين گمشده درآخرالزمان!
اي آشناي هرکه غريب است در زمين
بگذار در کنار تو باشم تمام عمر
بگذار در کنار تو باشم فقط همين!
بهمن 87 - بازنويسي پاييز94