هان اي پلنگ بي هياهو راه گم كردي
بر قلّهءافيوني خود ماه گم كردي !
اي در خيال ماه سرگردان چه خواهي كرد!
با آنكه روي قله ها ناگاه گم كردي
گم كرده اي امروز را در حلقه هاي دود
ديروز را در شعله هاي آه گم كردي
فرزند را ، زن را ،جهان بيقرارت را...
در وهم غلتيدي و بر درگاه گم كردي
آينه ات تاريك و تصوير تو دود آلود
هم خويش و هم آئينه را در چاه گم كردي
تن پوش خاكستر به تن افتاده اي در راه
ديروز و فردا را ولي در راه گم كردي