من، دلم تنگ است
آسمان، چشمـش.
::
برای بادها
فرقی ندارد عطر گل با بوی نفتالین
برای بادها
شکل هماند اسفند و فروردین ؛
منم اینجا
که هر وقتی و هر جایی و هر عطری و هر چیزی
برایم حس و حال دیگری دارد.
::
آنکه رفتنی است،
میرود
با بهانههای کوچک و بزرگ؛
آنکه بیحساب عاشق است
بی بهانه ماندنی است.
::
معمار این خیابان
عاشق نبوده است.
هر روز بی تو میروم از این پیاده رو.
::
دوستت دارم ِ اول صبح
مثل باران پایان اسفـند
یا عوض کردن آب ماهی است.
::
گاه مینویـسدت
گاه پاک میکند
این مداد پاککنی که با خودش هـنـوز هم...
::
یکدست میبارد
بر کومههای کاگلی و
خانههای شیک و پیک شهر
باران
چیزی ازین تقسیم بندیها نمیداند.
::
احوال هزار جای آدم را میپرسند
جز حال دلش.
::
ای جویبار پاک!
از شوق من چه باک؟
لیوان کوچکم
چیزی ازین زلالی ِ تو کم نمیکند.
::
حواست به لبخند غمگین من نیست
و باران
برای خودش کوچه ها را...
::
قربان واژهسازی لبهای وحشیات
قربان بوسههات
قربان لحظهای که مرا شعر میکنی.