عاشقی چیست مگر؟
ـ حال استمراری...
::
ـ الو باران
حواست هست؟
دارم آب...
دارم خاک...
دارم شعله...
دارم میروم بر باد...
::
میبوسمت
که مــزّه روحم عوض شود...
::
عشق
خوابی است
که بیداری ما میبیـنـد.
::
ای عشق، ای عشق!
تاریخ رؤیاهای ما را مینویسی.
::
روشن نمیشوم
نه با کلید نه با کبریت
نه با دریچه نه با خورشید
فقط بیا و کلیکم کن.
::
گاه با آیینه میگویم:
زیر این برفِ زمستانی
ظهر ِ تابستان ِ ما را باش!
::
تو بخند
تا سراسیمه شود
بوی بهار.
::
حل شدم در تو
طعم روحم را عوض کردی.
::
از پیـرهن، نه!
از خون و اکسیژن به من نزدیکتر باش!
::
تو همیشه یک صدای تازهای:
تیـتر اول تمام روزنامهها
من همان قدیمی همیـشگی
برق چاپخانهها.
::
تو یعنی کجایی؟
تو یعنی چرا در که وا میکنم
نیستی روبرویم؟
تو یعنی که معنی ندارد نباشی
تو یعنی که یعنی که یعنی که یعنی...
::
شهادت میدهم
باران به لبهای تو میماند.