کشیده...

28 خرداد 1389 | 529 | 0

این مطلب در تاریخ جمعه, 28 خرداد,1389 در وبلاگ مجتبی احمدی ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

سنگینی نگاه تو را بار می‌کشم

عمری است از الاغ دلم کار می‌کشم

چشمت خمار بود و نگاهی نکرد و رفت

ها... درد از این دو تنبل بی‌عار می‌کشم

من نیستم که پشت به دیوار می‌دهی...

تو نیستی که دست به دیوار می‌کشم...

حالا که آمدی، بنشین! خسته می‌شوی

من شاعرم که ناز سپیدار می‌کشم

چندی است ظرف‌های دلم را نشُسته‌ای

...

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: با 0 رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.