سنگینی نگاه تو را بار میکشم
عمری است از الاغ دلم کار میکشم
چشمت خمار بود و نگاهی نکرد و رفت
ها... درد از این دو تنبل بیعار میکشم
من نیستم که پشت به دیوار میدهی...
تو نیستی که دست به دیوار میکشم...
حالا که آمدی، بنشین! خسته میشوی
من شاعرم که ناز سپیدار میکشم
چندی است ظرفهای دلم را نشُستهای
...