گفتم نکنی تو بیوفایی هرگز
من هم نکنم از تو جدایی هرگز
بیگانگی تـرا نمیدانستـــــــم
ایکاش نبودی آشنایی هرگز!
بیانی کرمانی
شاید تلخترین حادثه عشق، جدایی باشد. آن تقدیر محتومی که اندیشیدن بدان هر لحظهاش زهر است و زخم. شاید از همین رو، عدهای از شاعران از آشنایی و دلبستگی گریزان بودهاند و آرزو میکردهاند که نام «آشنایی» از کتاب عشق بر میافتاد. میرزا جلال اسیر گوید: بس که میترسم از جداییها/ میگریزم از آشناییها. تاریخ عشق سرشار از بهم پیوستن و دل بریدن عشاق است و گویی این ترجیع بند، تا روز ازل تکرار خواهد شد و کسی را از آن پندی نه!
..
خواجه شهاب الدین عبدالله مروارید کرمانی متخلص به بیانی (865 ـ 922 ق)، از رجال دربار قراقویونلوها در سده نهم و دهم هجری است که در خدمت معروفترین شاه این سلسله یعنی سلطان حسین بایقرا که حدود 35 سال بر خراسان حکومت کرد، به مقام منشیگری، صدارت و وزارت مشغول بود و در کنار امیر علیشیر نوایی، یکی از چهرههای تأثیرگذار دربار هرات در حوزههای اجتماعی و فرهنگی بود. عبدالله مروارید، ساز قانون را به چیرگی مینواخت و در فن «صوت بستن» و به اصطلاح امروز آهنگسازی شهرت داشت و بعضی از تصنیفهای او در هرات در کوی و برزن خوانده و نواخته میشد. بیانی کرمانی شش قلم را زیبا مینگاشت و پارهای از مرقعات بجا مانده از او ـ بالاخص از خطوط تعلیق او ـ در کتابخانههای ترکیه موجود است. در انشاء نیز مهارت او زبانزد همگان بود و منشآت مروارید در سال 1952 میلادی با عنوان «شرفنامه» در آلمان با شرح و توضیح به اهتمام هانس روبرت رویمر به چاپ رسیده است. خانه او در هرات، محل گرد آمدن شاعران و ادباء بزرگ خراسان بود و زین الدین واصفی نویسنده کتاب «بدایع الوقایع» شرح مفصلی از یکی مجالس شعری که در خانه او برپا شده، داده است.
عبدالله مروارید، در شعر «بیانی» تخلص میکرد و دیوان اشعار او بصورت دستنویس موجود است و هنوز به چاپ نرسیده است. از دیگر آثار او کتاب «مونس الاحباب» است که به رباعیات او اختصاص دارد. این دفتر، دربردارنده حدود 180 رباعی است که خود شاعر از میان منشآت و دیوان اشعارش فراهم آورده است. بیانی کرمانی شاعر طراز اولی به شمار نمیرود و رباعیات او نیز اغلب رنگ و بوی مناسبتی دارد و به کار منشیان و مترسلان میآمده است. ولی تعدادی از رباعیات او در تاریخ رباعی فارسی سرنوشت جالبی پیدا کرده و دو سه قرن بعد از درگذشت شاعر، به ابوسعید ابوالخیر و بابا افضل کاشانی نسبت یافته است. شرح این قضیه را من سالها پیش در مقاله «مرواريد كرماني و رباعيات سرگردان»، (معارف، دوره 14، ش 3، آذر ــ اسفند 1376، ص 36ــ 24) آوردهام. منتخبی از رباعیات او را دکتر سید علیرضا مجتهد زاده حدود 40 سال پیش گردآوری و منتشر کرده است (مشهد، 1345). نگارنده نیز تصحیحی از مونس الاحباب خواجه عبدالله مروارید بر مبنای 4 دستنویس فراهم کرده که به امید خدا در چند ماه آینده توسط کتابخانه مجلس شورای اسلامی چاپ خواهد شد.
..
خاندان مروارید از خاندانهای با اصل و نسب کرمان بودند که در اواسط قرن نهم هجری به دلیل بروز آشوب و فتنه در کرمان، ازین شهر به هرات که مرکز فرهنگ ایران در آن روزگار بود، مهاجرت کردند. خواجه شمس الدین محمد مروارید، پدر عبدالله مروارید، در عهد دو تن از شاهان تیموری یعنی ابوسعید و حسین بایقرا به وزارت رسید و درآخر عمر نیز تولیت موقوفات خواجه عبدالله انصاری را بر عهده گرفت. وی خطی نیکو داشت و بسال 904 هجری در هرات درگذشت. از فرزندان عبدالله مروارید، محمد مؤمن، از خوشنویسان بنام ایران در قرن دهم بود و منصب سرکاری (سرپرستی) کتابخانه شاه طهماسب صفوی بر عهده داشت. وی در اواخر عمر به هند کوچید و در همانجا در سال 948 ق درگذشت. بقایای خاندان مروارید، هنوز در ایران هستند.
..
رباعی مروارید که موضوع این مقال است، از لحاظ لفظی و معنایی بسیار شبیه است به رباعی دیگری که به بابا افضل کاشانی نسبت یافته است:
ای سوخته از داغ جدایی ما را
بنموده طریق بی وفایی ما را
چون عاقبت کار جدایی بودهست
ای کاش نبودی آشنایی ما را
و طرف آنکه، در یک رباعی دیگر از بیبی نهانی که از شاعران زن قرن دهم هجری است، هم مصراع رباعی مروارید را میتوان مشاهده کرد، و هم مصراعی از رباعی منسوب به بابا افضل را:
رسم تو همیشه بیوفایی بودهست
دل بردن و ترک آشنایی بودهست
ای کاش نبودی آشنایی هرگز
چون عاقبت کار جدایی بودهست!
..
من در مقدمهای که بر مونس الاحباب مروارید نگاشتهام، در مورد جایگاه ادبی بیانی کرمانی و ارزشهای شعری دفتر رباعیات او سخن گفتهام. از نظر من، تنها تعداد انگشت شماری از رباعیات او ممکن است گوشه دلی را بگیرد و به درد خواندن بخورد. البته، از دیدگاه تاریخی و زبانی، نشر رباعیات او کاری ضروری بهشمار میرود. ولی از نظر ادبی، جزو آثار متوسط محسوب میگردد. اما نکته اینجاست که قضاوت بسیاری از منتقدان در مورد اشعار بزرگان، به دلیل عظمت نام آنان، دچار اعوجاج میشود. نمونه بارز آن، برخوردی است که با رباعیات بیانی کرمانی صورت گرفته است. اگر کسی بخواهد از بهترین رباعیات تاریخ شعر فارسی گزینهای فراهم آورد، به زحمت بتوان یک یا دو رباعی مروارید کرمانی را در آن منتخبات جای داد. اما ببینید به واسطه آنکه تعدادی از رباعیات او به ابوسعید ابوالخیر نسبت یافته، قضاوتها چگونه متحول شده است. شمس لنگرودی در کتاب «رباعی محبوب من» که اواخر سال گذشته منتشر شد (تهران، نشر مرکز، 1388)، ازآنجا که اطلاعی از ماجرای مروارید و رباعیات سرگردان او نداشت، چهار رباعی او را در میان 400 رباعی محبوب خود جای داد. اما نه به اسم او، بلکه به اسم ابوسعید:
ـ با یاد تو با دیده تر میآیم (ص 84)
ـ تا پای تو رنجه گشت و با درد بساخت (ص 91)
ـ زآن ناله که در بستر غم دوشم بود (ص 126)
ـ هجران ترا چو گرم شد هنگامه (ص 176)
این رباعیات، در زمره بهترین رباعیات مروارید کرمانی هم نیستند. اما وقتی نام ابوسعید در میان باشد، هر اتفاق امکانپذیر خواهد بود!
..
از رباعیات مروارید کرمانی، این چند رباعی به نظر من، جزو رباعیات خواندنی اوست:
صد مرهم اگر بر جگر ریش نَهَم
داغ المت بر دل از آن بیش نهم
پایی نه چنان که طوف کوی تو کنم
دستی نه چنان که بر دل خویش نهم
.
بر دوستی دهر منه خاطر هیچ
کز وی نشود به غیر کین ظاهر هیچ
صد سال اگر زیستهای، آید مرگ
صد ملک اگر گرفتهای، آخر: هیچ!
.
کس دور از آن شمع شب افروز مباد
چون من به وصال او بدآموز مباد
میسوزم و بر دل کس این سوز مباد
روزی است مرا که کس بدین روز مباد!
.
افسوس که غم چهره من کاهی کرد
فریــــــاد که روز عمـر کوتـاهی کرد
ما را غم بیعنایتیهای تو کُشت
وقت است اگر عنایتی خواهی کرد!
..
توضیح. تأخیر در بروز کردن این وبلاگ، علتی ندارد جز تنبلی من و مشغله فراوان. در فاصله شش ماهه نگارش یادداشت قبلی و فعلی، کتاب «رباعیات فکری مشهدی» هم به کوشش بنده منتشر شد که خبرش را میتوانید اینجا بخوانید. انشاءالله تا بهروز کردن مجدد وبلاگ، کتاب «مونس الاحباب» مروارید هم چاپ خواهد شد!