امانت داری هم خوب چیزی است.عاشقانه هایی دارم که به دلایلی در مجموعه هایم جای نگرفته اند،اما خواندن برای چند دوست کافی ست که در سایت ها و وبلاگهای مختلف بدون نام و نشان ببینمشان...
یکی از همان غزلهای قدیمی است:
سر تکان می دهی و می چرخد ماه مغرب ندیده دور تنت
لب تکان می دهی و می روید نیشکر از حوالی دهنت
ای جنوب لبت خیال انگیز چشمت عاشق تر از شب تبریز
از کدامین شمال می آید عطر نارنج روی پیرهنت؟
لب بالا مسیر خوبی نیست تا که غارت کنم دهان تو را
لب لب شعر / لب لب پایین/ لب لب سمت بوسه وا شدنت
هرچه دل داشتم به غارت رفت همه عمرم در این تجارت رفت
جای تردید نیست / یکسره کن کار را در نبرد تن به تن...