رنگ ماژیکِ خشک بودن و بس
کاغذی را خراش دادن و هیچ
واژه را سینهخیز آوردن
رو به نومیدیِ همیشة خود.
ضبط کردن: صدای برفک را
سالها بعد، گوش دادن ِ آن
خسته بودن، برای دلتنگی
خواب دیدن که: خواب کم دیدن.
کوچه در کوچه رد شدن تنها
در فراموش کردن ِ باران
با همین زخمها، رقم زدن ِ
حسرت نسلهای بعدی را !