می رقصی و می رقصند شن های بیابان ها*
دف می زند امشب، دف، خنیاگر طوفان ها
می لرزی و می ریزند از دوش تو شب بوها
می چرخی و می پیچند با عطر تو ریحان ها
ماران بیابان را در چنبره خشکانده است
این نرمش بازوها، این شعبدۀ ران ها
شهریور عریانم! تهدید کدام آذر
پوشانده تنت را در شولای زمستان ها؟
بیرون بزن امشب از پیراهن ابریشم
عریان شو و پروانه، پروانه و عریان، ها
ای نام سمرقند از آوازۀ لب هایت!
آوارۀ چشمانت تبعیدی یمگان ها!
............................................................................................
* وقتی دل شیدایی می رفت به بستان ها
بی خویشتنم کردی بوی گل و ریحان ها
"سعدی"
و نقد آقای بهرامی بر این غزل را در اینجا بخوانید.