یک غزل از "روزهای آخر آبان"

06 دی 1390 | 539 | 0

این مطلب در تاریخ ﺳﻪشنبه, 06 دی,1390 در وبلاگ پانته آ صفایی بروجنی ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.


اما قبل از آن، از همۀ دوستانی که برای پست قبلی وقت گذاشتند و مرا از نظرات خود بهره مند ساختند، تشکر می کنم.



تا پرده را پس می­ زند انگشت بی خوابی

رد می­ شوند از آسمان شش هفت مرغابی

 

یاد تو می­ ا فتم که می گفتی چهل سال است

شب ها کنار یک درخت کاج می خوابی

 

-" شب ها هوا زیر درخت کاج سنگین است!

من رختخوابم را همین جا توی مهتابی..."

 

یاد تو می افتم... ( چقدر این خانه تاریک است!)

یاد تو می افتم... تو و آواز سیما بی-

 

نا و صدای قل قل و قلیان و عطر چای...

شب های تابستان وآن... آن فرش عنّابی...

 

 

بعد از تو دنیا جای امنی نیست، می بینی؟

افتاده از سقف جهان یک کاشی آبی!

 

 

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: با 0 رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.