نیاز

19 بهمن 1390 | 506 | 0

این مطلب در تاریخ چهارشنبه, 19 بهمن,1390 در وبلاگ صادق رحمانی ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

در روشنای مدرسه ی هفت سالگی م

آن جا کنار جوی خیابان نشست

قیچک نواز پیر .

سیگار زر

بر لب آن مرد رُفتگر

با زخم زخم زخمه ی انگشت های خویش

دردی نشاند بر تپش سیم های ساز

یکدست و بی درنگ

یک آسمانه چلچله ی مست شد رها ...

 

در بی قرارگاهی آن عصر بی تپش

ناگاه و بی روش

دستی برید تار غم انگیز ساز را

راهی نمانده است

در زیر این کبود

دیگر زمان زمانه ی عاشق شدن نبود ...

***

در روشنای مزگت ِ دروازه

پنهان تر از همیشه

در تنگجای بقعه ی پیر ایستاده است

با آن لباس گُر گرفته ی خاکی

انگشت روی ماشه ی احساس

آوازهای گمشده ی میهن مرا

با قیچک ِ تفنگ در آغوش می کشد.

در زیر نور بی رمق تیرهای برق

در من نیاز کهنه تری تازه می شود

تاریک و محو

"کوچه ی دروازه" می شود

***

سی سال رفته است

در های و هوی خلوت گوری شکسته تر

ابر آمد و سکوت غم آلود را گریست

رودی دوید پشت " دبستان برق روز "

قیچک نواز پیر!

دلواپس ادامه ی ساز توام هنوز 

در خواب این کویر.

 

 .................................................................................

 در کودکی های من رفتگری بود که قیچک می نواخت. قیچکی دست ساز. نام رفتگر نیاز بود از سرزمین تش باد که در شهر ما به غربت آمده بود.، با همان لباس هایی که می دانی . با سبیلی تاب داده و اندکی لبخند. خوب می نواخت در آن تنگی عصر. انفلاب که شد. ساز را گذاشت . تفنگ را برداشت ...

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: با 0 رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.