غزل نیمایی رستاخیز

17 دی 1390 | 511 | 0

این مطلب در تاریخ شنبه, 17 دی,1390 در وبلاگ صادق رحمانی ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

 

شب به خواب می رود

قلب ِ خسته ی زمین شکسته می شود

ماه خسته می شود

کوچه ها ایستاده اند، پله ها راه می روند

شهرها به کوه می زنند، کوه ها به ماه می روند

قطره قطره می چکد

شب به روی آفتاب

با شتاب می رود آبروی ماه و آبروی آفتاب

 برق چشم هایشان گاه گاه می رود

صندلی به صندلی

زیر بارش غریب آفتاب بی غروب

صف به صف نشسته اند بره ها و گرگ ها

گرگ ها و بره ها دادخواه می روند

ای خدا

ای خدای مهربان

باورم نمی شودکه همچنان

مومنان روی ِ تو در صف ایستاده اند

کافران چشم تو بی گناه می روند !

...........................................................................................


دیدگاه ابوالفضل پاشا درباره ی شعر رستاخیز

بسیاری از اوقات دیده می شود که شاعران در شعرهایشان از شیوه های مستعمل و نخ نما بهره می برند در حالی که زبان و کارکردهای ویژه ی آن این ظرفیت را در اختیار ما قرار داده است که بتوانیم از حد و حدود معمول فراتر برویم.

برای ان که مستدل صحبت کرده باشم از ذکر مثال بی نیاز نیستم، چنا که برخی از شاعران مقادیر ثابت را در مقابل مقادیر ثابت قرار می دهند و در نتیجه شیوه ای مستعمل ارائه می کنند. برخی دیگر از شاعران نیز از آن طرف بام می افتند چنان که مقادیر متغیر را در مقابل مقادیر متغیر قرار می دهند و ما را به فضایی دور از دسترس رهنمون می شوند.

یکی از ظرفیت‌هایی که تاکنون در شعر کمتر مورد توجه قرار گرفته، تقابل و تعامل مقادیر ثابت و متغیر است. چنان که شاعر برای دستیابی به چنین امکانی می تواند فضاهای گوناگون را در حوزه های مفهومی، ساختاری، و کاراکتری در کنار و یا بهتر بگویم: در روبه‌روی هم بنشاند تا به موقعیت‌هایی برتر و ماندگارتر برسد، که صادق رحمانی در شعر رستاخیز به همین شیوه نظر داشته است.

در این شعر دو روایت گوناگون – و ظاهرن بی ارتباط یا کم ارتباط – خود را از دو منظر جدا به رخ می‌کشند؛ یکی روایت معمول همه روزه‌ی ما انسان‎‌ها در روابط معمول زندگی‌ست و روایت بعدی بهره‌وری از مصادیق آیینی. البته این نکته را نیز ناگفته نگذارم که  منظور از روایت معمول، صرفن بهره‌گیری از اشیا و کارکردهای روزمره نیست بل‌که مصادیق، شیوه‌ها، مفاهیم و بسیاری از جزییات زندگی را در افق دید خود قرار داده‌ام، چنان‌که مضامینی مثل شب، زمین، آفتاب، در کنار مصادیقی همچون صندلی، می‌تواند در یک مجموعه یا در حوزه‌های کارکردی یک روایت ویژه قرار بگیرد. حالا ما می‌توانیم همین مقادیر ثابت را – که کم و بیش در ذهن همگی‌مان به یک یا چند شکل مشخص نمود یافته است – در تقابل با مقادیر متغیری مثل باورهای آیینی در فضایی نو و بدیع متصور باشیم.

جزییات و مصادیق مصاریعی که در این شعر، با پوینت سیاه تایپ شده‌اند به باورهای آیینی ارتباط دارد، البته در بازگویی این مصادیق، نوعی بازآفرینی شاعرانه هم دیده می‌شود به طوری که کوه‌ها و ماه با رویکرد جدیدتر – و نه در حوزه‌ی تفاوت و تخالف – رخنمون می‌شوند، و به علاوه همین مقادیر در کنار مقادیر و المان‌هایی همچون کوچه‌ها و شهرها – که در روایت آیینی به صراحت از آن‌ها یاد نشده است – می‌بینیم و همین نکته یکی از ویژگی‌هایی‌ست که نشان از تیزهوشی و رفتار شاعران‌ه‌ی رحمانی دارد.

 



امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: با 0 رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.