غزلي كه شب عاشورا روزي شد

08 آذر 1391 | 535 | 0

این مطلب در تاریخ چهارشنبه, 08 آذر,1391 در وبلاگ میلاد عرفان پور ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

 

چنان اسفند می سوزد به صحرا ریگ ها فردا

چه خواهد شد مگر در سرزمین کربلا فردا

 

تمام دشت را زینب به خون آغشته می بیند

مگر باران خون می بارد از عرش خدا فردا

 

برادر! دل گواهی می دهد امشب شب قدر است

اگر امشب شب قدر است، قرآن ها چرا فردا...

 

همه در جامه احرام دست از خویشتن شستند

شگفتا عید قربان است گویا در منا فردا

 

ببین شش ماه ات بی تاب در گهواره می گرید

علی از تشنگی جان می دهد امروز یا فردا

 

ببوسم کاش دست و پای اکبر را و قاسم را

همانانی که می افتند زیر دست و پا فردا

 

برادر! وقت جان افشانی عباس نزدیک است

قیامت می شود وقتی بگوید یا اخا  فردا

 

برادر! خوب می خواهم ببینم روی ماهت را

هراسانم که نشناسم تورا بر نیزه ها فردا

 

به مادر گفته بودم تا قیامت با تو می مانم

تمام هستی من، می روی بی من کجا فردا؟

 

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: با 0 رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.