نبش قبر: نويسشِ عُق در پياده‌رو (اثری تازه به منظور پست‌مدرن فرافهم | [23+])

۱۰ شهریور ۱۳۹۰ | ۶۳۸ | ۰

این مطلب در تاریخ پنجشنبه, ۱۰ شهریور,۱۳۹۰ در وبلاگ امید مهدی نژاد ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.



تشریح:
پست‌مدرن در ماست، ما در پست‌مدرن. آن گاگول که پست‌مدرن را به انکار ایستاده است، دقیقاً و لزوماً و اتفاقاً در حال تصدیق پست‌مدرن است. بیچاره خودش خبر ندارد. نمی‌توان بیرون از دایره پست‌مدرن ایستاد و به نقد پست‌مدرن نشست و راحت خوابید.  ورود به دایره پست‌مدرن شمول در زمره شامل آن است. بی‌تردید هرکس جز این اندیشه‌ای داشته باشد، خودش خر است.

 
تغویط:
خانم! چرا... [دوباره صدا قطع شد] ... الو!
... عق مي‌زند مرا شبحي در پياده‌رو
تو کيستي که کفر مرا در مي‌آوري
يارو! کري؟ خودت، خودِ تو، آآآي! بعله، تو
حالا شبح کنار من از هوش مي... نمي...
من تخت‌خوابِ خونيِ مرگم، نيا جلو
شب توي خانه تشنۀ يک جرعه ويسکي
آروغ کنار مرغ و مسماي بي‌پلو
«ما آبروي فقر و قناعت نمي‌بريم»1
ساقي! خودت بريز دوتا پيک آب‌جو
پس مثل خوکِ ممتدِ مادريد2 از بغل
در خلوتِ الاغ کشيدم تو را غشو
مثل وودي آلن به آني‌هالِ رابطه
چشم تو را ستاره کشيدم، نرو، نرو
زندان چراغ رابطه را فوت مي‌کند
در گوشيِ خرابِ موبايلِ ميشل فوکو
اين صندلي به باسن3 کافکا نخورده است
يک‌بار هم کنار مخده بشو ولو
خانم! شبيه هيچکسي از خودت بيا...
[از اين‌طرف دوباره صدا قطع شد] ... الو!
هي بوق بوق، سسش‌سشييو4، خسته‌ام، عزيز!
اي تف به موج مبهم و کوتاه راديو
هي خرت‌خرت پشت هم از موج کهنه تا ـ
يک موجِ خيسِ دربه‌درِ گيج: موج نو
اين‌جا چقدر روسري‌ات باد مي‌دهد
اين دامن است يا چمدان يا که مانتو؟
هي مي‌کني هميشۀ من را عقب ـ جلو
ناهيچ مانده‌ام به مدرنيته از عقب
عشقم کشيد قافيه‌ام را عوض کنم
مثل تمام زندگي‌ام زرت بي‌سبب
حالا من و سناريوي تلخ عاشقي
اکشن، سکانسِ يک: حرکت! بوق... برق لب
يک صحنه بعد: زن؛ که حقيقت نداشته
يک صحنه بعد: مردِ مجازي کنار شب
سيگار مي‌کشد دهنش را پکي عميق
بيرون کادر زِه زده با حالتِ عصب
حالا سکانس دو: تتتق تق، تتق تتق
حالا سکانس سه: دددب دب، ددب ددب
حالا سکانس چار: سکانسي که سوخته
حالا سکانس پنج: سکانسي که کرده تب
زن فرمِ خيسِ روسري‌اش را خراب کرد
پاشيد مثل برف... shut uppp، هيس، بي‌ادب!
يک صحنه بعد: يک زن در حال خون دماغ
خوني که يک بغل ز دماغي که يک وجب [اين‌جا يک فِلِش است]
از کادر فيلم آمده بيرون داستان
[کل مي‌کشد براي خودش يک زن عرب]
يک صحنه بعد فاحشه شد، صحنه‌دار شد
از بس جلو نشست و نيامد کمي عقب...
اين مرد با خيال خودش ور نمي‌رود
خانم! بيا و قافيه را انتخاب کن
دختر سوار شد؛ و جنونش هوس کشيد
يک صحنه بعد خودکشي‌اش را نفس کشيد
دختر تمام شد...
                يارو! فيلم تموم شد...
درست بشين ديگه، الان چراغا رو روشن مي‌کنن
***
در انتهاي خيس جهان مکث مي‌کنم
بالا مي‌آورم، بله، برعکس مي‌کنم
تف مي‌کنم تمام خودم را... ست طبق مد
اخ تف، خخخ... خخخخ [نشد] ... خخخ... خخخخ... [شد]
مثل جواب گاو به تبريک گوسفند
حالا بيا و آخر اين شعر را بخند:
يک جفت چشم از کف دريا خريده‌اي
اما نديده‌اي که به اين شعر تغوط کرده‌ای
من دستشويي‌ام به‌خدا... [آب قطع شد]5
بين غزل تسلسل پيشاب قطع شد
چاه توالت است که هي پُر نمي‌شود
سيفون بکش بجاي تشکر، نمي‌شود؟
حالا چقدر آنتن خوبي... کجا؟ نرو
خانم! سلام، بعله... صدا مي‌رسد... الو...
 
توضیح:
1ـ مصراع از حافظ است. اشتباه نشود.
2ـ نوعي خوک ممتد است که در مادريد زندگي مي‌کند.
3ـ ناحيه‌اي است (بود) در منطقۀ تحتاني فرانتس کافکا که از آن براي نشستن روي صندلي استفاده مي‌کرد.
4ـ صوتي است ابداعي، دال بر گرداندن پيچ موج‌ياب راديو.
5ـ بحران آب جدي است. بياييد کم مصرف کنيم.


[پست‌مدرن فرافهم شعبه ندارد]



امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: با ۰ رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.