چیزی که مي خواهم میان این قوافی نیست
مولا! برای از تو گفتن عشق کافی نیست
این دوستان آن دشمنان سخت فردایند
در ذهنشان اندیشه ای غیر از تلافی نیست
بر حقّی و هرگز حقیقت را نمي فهمند
در بِینشان جز خیل مردان خرافی نیست
هر برگی از قرآنمان بر نیزه اي مانده است
آیا کتاب عشق محتاج صحافی نیست
گفتند دل شرط است در راه طلب اما
باید که بیدل بود آیا دل اضافی نیست
شعرم به نامت مي بُرد امشب نفسها را
هر چند شمشیرت میان این قوافی نیست