غزلی برای امام علی النقی علیه السلام و غربت سامرا

31 تیر 1391 | 470 | 0

این مطلب در تاریخ شنبه, 31 تیر,1391 در وبلاگ اعظم سعادتمند ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

 

اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ، وَمَوْضِعَ الرِّسالَةِ، وَمُخْتَلَفَ الْمَلائِكَةِ..

سلام بر شما اى خاندان نبوت و جايگاه رسالت و مركز رفت و آمد فرشتگان..

       

 

خسته ام از راه،می پرسم خدایا پس کجاست

شهر..آن شهری که می گویند:"سُرَّمَن رَای" ست

تابلوهای کنار جاده می گویند نیست

چند فرسخ بیشتر از راه ما، تا راه راست...

*

روبه رویم ناگهان درهای بازِخانه ات

بر لبم نام کریمی، چون امامِ مجتبی ست

احتمال ریزش یکریز باران قطعی است

در دلم اندوه عصر جمعه های کربلاست

آسمان یک کاشی از محراب تو،دریا فقط

گوشه ی سجاده ات در نیمه شبهای دعاست

از کراماتت چه باید گفت وقتی با تو است

آنچه یک حرفش فقط با آصف بن برخیاست

از کبوترهای شهرم نامه ای آورده ام

حالشان خوب است اما روحشان اینجا رهاست

راستی!حال کبوترهای بامت خوب شد؟

در صدای من طنین انفجار گریه هاست

سکّه ها جاری است از چشمانم اما باز هم

دستهایم رو به سویت کاسه های سامراست

 

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: با 0 رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.