امشب شکفته در نفسم حس جست وجو
باري سلام، فرصت ناياب گفت وگو!
باري سلام و تسليتي و دعاي خير
بر بغضهاي خسته و درمانده در گلو
"نفرين به شعرهايم" اگر بشکفد، شبي
بيتي به ياد داغ تو با دست بي وضو!
گفتند: بخت با تو موافق نبوده است
دنيا غريب بوده، چنين بوده؟ هان بگو!
×××
دنيا هماره دايرهاي از تسلسل است
دنيا نداده است مجالي به آرزو
مردان، رفيق حادثهاند و صبور درد
بر تو مباد شِکوه از اين داغ پيشرو!
امشب به یاد غربت غم های جانگداز
دریای اشک را طلبیدم سبو سبو
×××
دیگر بس است هرچه که گفتیم و خوانده شد
از خاطرات رفتهی دیروز موبه مو
صبر است صبر، چاره غمهاي روزگار
باشد خدا دري بگشايد ز روبه رو!