تو را به خاطر دانستن، تو را به خاطر ما کشتند
تو را گروه خدانشناس، به قصد جان خدا کشتند
( علی محمد مودب)

الا رفتنت آیه ماندن ما
که پیچیده عطر تو در گلشن ما
ز هر قطره ی خون تو لاله روید
گلستان بماند چنین میهن ما
گناهی نداریم جز بی گناهی
گواه است این پاره پیراهن ما
به تن جامه رزم داریم و آن را
نیارد به در مرگ هم از تن ما
بجز شوق دیدار در ما نیابی
بجز عجز در چهره دشمن ما
***
شهید من ای جاودان، از تو گفتن
گران مایه عهدی است بر گردن ما
به خون خفته چشمان تو خیره مانده
به فردا به آینده روشن ما
پیش نوشت :
نجف زاده این خبر را در مطلبی با عنوان "با گذشت این همه روز..." در وبلاگش منتشر کرده و نوشته است: خبرنگاری یادم رفت وقتی دیشب فهمیدم پسر چهار ساله شهید مصطفی احمدی روشن، هنوز خبر ندارد پدر را شهید کرده اند. پسر را فرستادند خانه خاله، سراغ بابا را نگیرد.
ادامه مطلب
|

|
اول یک دایره میکشد که ظاهراً «سر» است. بعد هم یک دایره بزرگ توی همان سر. بعد هم دو تا چشم. مثل نقاشی قبلی، حوصله دماغ ندارد و جای آن یک نقطه بین دو چشم میگذارد. بعد هم روسریِ نقاشی را میکشد و در آخر بدن و دست و پا را. مادر که از نقاشی بچه تعجب کرده، میپرسد: «این چیه کشیدی؟ گفتم روز حادثه رو بکش.» و آرمیتا جواب میدهد: «خب. این تویی دیگه.» مادر که انگار از چهره زشت نقاشی ناراحت شده، میگوید: «پس چرا دهنم انقدر بزرگه؟» و آرمیتا توضیح میدهد: «یادت نیس؟ داشتی جیغ میکشیدی دیگه.» و معلوم میشود این تصویر دختربچه از مادرش است، روزی که پدرش را جلوی چشمانش شهید کردند.
ادامه مطلب
|

|
مطالب مرتبط :
صفحه جوهر سرخ ( موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب)
فیلم شعر خوانی در شب شعر جوهر سرخ مشهد مقدس اسفند 90