تقدیم به همه مظلومان جهان مخصوصا مسلمانان میانمار

رعشه افتاد در وجود زمین، از دعایت چقدر می لرزید:
«خـ خدایا شـ شرشان را کم...» و صدایت چقدر می لرزید
در قنوتِ شبانه آب شدی، گریه کردی و آسمان بارید
مثل برگ درخت پاییزی دست هایت چقدر می لرزید
دشت از ازدحام گرگ، سیاه - بره بودی و بینشان تنها
حمله کردند از تمام جهات، دست و پایت چقدر می لرزید
غرق طوفان تمام اقیانوس، ناگهان عرشه ات ترک برداشت
جای امید مانده بود ولی ناخدایت چقدر می لرزید
باز اخبار کشتن و کشتار، حمله ی وحشیانه ی کفتار
وقت افطار بود و در گوشم ربنایت چقدر می لرزید
هیچ کاری نکردم و تنها شعر گفتم که هر دقیقه دلم
هم برایت چقدر می نالید، هم برایت چقدر می لرزید.