ای عقاب پیر ...!

۲۲ دی ۱۳۹۱ | ۶۲۲ | ۰

این مطلب در تاریخ جمعه, ۲۲ دی,۱۳۹۱ در وبلاگ سعید بیابانکی ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

 

در سوگ استاد اصغر حاج حیدری " خاسته " اولین معلم من در شعر :

 

بر دوش شهر كيست كه تشييع مي‌شود؟
انگار اين عماري مجنون بينواست
اين حجم نيلگون كه سر دست مي‌رود
گويا سياه‌پوش اسيران نينواست

در واپسين غروب محرم غروب كرد
چون روز و شب كبوتر بام حسين بود
نفروخت طبع سركش خود را به زور و زر
آزاده بود، پير غلام‌حسين بود

خود را به خواب مرگ مزن اي عقاب پير!
هرگز ز خواب مرگ كسي برنخاسته است
چون ماه، مي‌درخشي و چون روز، روشني
مرگ از شكوه نام سترگت نكاسته است

بازار وزن و قافيه پيش از تو تخته بود
در چارسوق شعر، دكاني نداشتيم
پيش از تو اي رفيق سفر كرده، در سخن
نامي نداشتيم، نشاني نداشتيم

آقاي شعر! حضرت مضمون! جناب پير
در كوچه باز چشم به راهم نشانده‌اي
چون ماه تا از آينه‌ام رو گرفته‌اي
مانند شب به روز سیاهم نشانده ای (۱) 

تا ذره‌ذره نور شوي تكه‌تكه شعر
خورشيد من! به آينه‌ها مي‌سپارمت
قدر تو را خداي تو مي‌داند اي رفيق
«اي غايب از نظر به خدا مي‌سپارمت»

پانوشت: 1 ـ وامي از استاد محمد قهرمان

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: با ۰ رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.