سفر به سرزمین وحی

10 خرداد 1391 | 775 | 0

این مطلب در تاریخ چهارشنبه, 10 خرداد,1391 در وبلاگ سعید بیابانکی ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.



از پله های برقی مسجدالحرام داریم آرام آرام پایین می رویم .مدیر کاروان می گوید سرتان را پایین نگه دارید و فقط زمین را نگاه کنید . با راهنمایی او وارد صحن مسجد می شویم . آهسته آهسته گام برمی داریم .سنگ های سفید صحن مسجدالحرام به ما خیره شده اند ما هم به آنها.حال عجیبی است .این که قرار است برای نخستین بار خانه ی خدا را از نزدیک ببینی .جمعیت زیادی در حال طوافند . صدای الله اکبر و سبحان الله همه بیت الله را پرکرده است . حواسمان به هیچ جا نیست . سرها پایین است و فقط سنگ های سفید بیت الله الحرام را نگاه می کنیم . مدیر کاروان که هم با تجربه است و هم با ذوق  می گوید همه با هم سجده کنید و هر چه خواستید از خدای متعال درخواست کنید . کسانی را به یاد آورید که به شما التماس دعا گفته اند و ادامه می دهد حتما خداوند با شما کار مهمی داشته که شما را به خانه اش دعوت کرده است . بر سنگ های سفید مسجدالحرام سجده می کنیم . بی اختیار بغض گلوی همه را می گیرد . همه بی اختیار گریه می کنند . اسم و چهره ی همه ی کسانی که به من التماس دعا گفته بودند از مقابلم عبور می کنند..نیازی نیست به مغزت فشار بیاوری . یک نیروی عجیب ،نام و چهره ی همه ی آنها را به تو یاد آوری می کند .... مدیر کاروان می گوید حالا سر از سجده بردارید.


سر از سجده بر می داریم .الله اکبر . کعبه مقابل ماست ... چه شکوهی . چه جلالی چه جبروتی ...  این همان خانه ای است که ابراهیم خلیل بنا کرده است . این همان خانه ای است که خداوند آن را در مقابل حمله ی سپاه ابرهه نجات داد .همان خانه ای که شکاف برداشت تا فاطمه بنت اسد وارد آن شود و علی را به دنیا بیاورد.این همان خانه ای است که رسول خدا وارد آن شد و هبل های زر و زور و تزویر را را در هم شکست . بالای کعبه را نگاه می کنی انگار بلال ایستاده و دارد اذان می گوید ..تو جایی آمده ای که محل نزول قرآن است . در فضایی نفس می کشی که محل پرواز فرشته ها ست.
خدای من ! پیامبران و معصومین زیادی گرد این خانه طواف کرده اند . یعنی ما الان بر زمینی پا گذاشته ایم که ابراهیم و هاجر و اسماعیل و محمد و علی پا گذاشته اند ؟ چه سعادتی ... به کعبه نگاه می کنم . حس عجیبی دارم . بیشتر به بهت شباهت دارد . حواسم به اطرافم نیست . انگار فقط منم و کعبه . همه ی گروه همین گونه اند . بغض گلوی همه را می فشارد . کعبه با شکوه است و ساده . مثل پیری که خرقه ای سیاه بر دوش انداخته باشد مقابلت ایستاده . صبور و صمیمی و ساده . مانده ای چه به او بگویی . احساس می کنی زبانت بند امده است .برای همه ی کسانی که به تو التماس دعا گفته اند دعا می کنی و اشک می ریزی .
خدایا تو با آن همه بزرگی ات چه خانه ی کوچکی داری ! من کسانی را می شناسم که با همه ی کوچکی شان خانه هایی بزرگترازتودارند . کعبه با همه ی شکوهش ساده است . کعبه مثل یک میدان مغناطیسی قوی انسان ها را چونان براده هایی ناچیز از همه ی جهان به خود جذب کرده ..همه در حال طواف اند . چه موجی چه دریایی چه شکوهی چه آرامشی . پاهایت می لرزد و نای راه رفتن نداری . آرام آرام با گروه همصدا می شوی . الله اکبر.. الله اکبر .. لااله الا الله ...

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: با 0 رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.