از پله های برقی مسجدالحرام داریم آرام آرام پایین می رویم .مدیر کاروان می گوید سرتان را پایین نگه دارید و فقط زمین را نگاه کنید . با راهنمایی او وارد صحن مسجد می شویم . آهسته آهسته گام برمی داریم .سنگ های سفید صحن مسجدالحرام به ما خیره شده اند ما هم به آنها.حال عجیبی است .این که قرار است برای نخستین بار خانه ی خدا را از نزدیک ببینی .جمعیت زیادی در حال طوافند . صدای الله اکبر و سبحان الله همه بیت الله را پرکرده است . حواسمان به هیچ جا نیست . سرها پایین است و فقط سنگ های سفید بیت الله الحرام را نگاه می کنیم . مدیر کاروان که هم با تجربه است و هم با ذوق می گوید همه با هم سجده کنید و هر چه خواستید از خدای متعال درخواست کنید . کسانی را به یاد آورید که به شما التماس دعا گفته اند و ادامه می دهد حتما خداوند با شما کار مهمی داشته که شما را به خانه اش دعوت کرده است . بر سنگ های سفید مسجدالحرام سجده می کنیم . بی اختیار بغض گلوی همه را می گیرد . همه بی اختیار گریه می کنند . اسم و چهره ی همه ی کسانی که به من التماس دعا گفته بودند از مقابلم عبور می کنند..نیازی نیست به مغزت فشار بیاوری . یک نیروی عجیب ،نام و چهره ی همه ی آنها را به تو یاد آوری می کند .... مدیر کاروان می گوید حالا سر از سجده بردارید.
سر از سجده بر می داریم .الله اکبر . کعبه مقابل ماست ... چه شکوهی . چه جلالی چه جبروتی ... این همان خانه ای است که ابراهیم خلیل بنا کرده است . این همان خانه ای است که خداوند آن را در مقابل حمله ی سپاه ابرهه نجات داد .همان خانه ای که شکاف برداشت تا فاطمه بنت اسد وارد آن شود و علی را به دنیا بیاورد.این همان خانه ای است که رسول خدا وارد آن شد و هبل های زر و زور و تزویر را را در هم شکست . بالای کعبه را نگاه می کنی انگار بلال ایستاده و دارد اذان می گوید ..تو جایی آمده ای که محل نزول قرآن است . در فضایی نفس می کشی که محل پرواز فرشته ها ست.
خدای من ! پیامبران و معصومین زیادی گرد این خانه طواف کرده اند . یعنی ما الان بر زمینی پا گذاشته ایم که ابراهیم و هاجر و اسماعیل و محمد و علی پا گذاشته اند ؟ چه سعادتی ... به کعبه نگاه می کنم . حس عجیبی دارم . بیشتر به بهت شباهت دارد . حواسم به اطرافم نیست . انگار فقط منم و کعبه . همه ی گروه همین گونه اند . بغض گلوی همه را می فشارد . کعبه با شکوه است و ساده . مثل پیری که خرقه ای سیاه بر دوش انداخته باشد مقابلت ایستاده . صبور و صمیمی و ساده . مانده ای چه به او بگویی . احساس می کنی زبانت بند امده است .برای همه ی کسانی که به تو التماس دعا گفته اند دعا می کنی و اشک می ریزی .
خدایا تو با آن همه بزرگی ات چه خانه ی کوچکی داری ! من کسانی را می شناسم که با همه ی کوچکی شان خانه هایی بزرگترازتودارند . کعبه با همه ی شکوهش ساده است . کعبه مثل یک میدان مغناطیسی قوی انسان ها را چونان براده هایی ناچیز از همه ی جهان به خود جذب کرده ..همه در حال طواف اند . چه موجی چه دریایی چه شکوهی چه آرامشی . پاهایت می لرزد و نای راه رفتن نداری . آرام آرام با گروه همصدا می شوی . الله اکبر.. الله اکبر .. لااله الا الله ...