دو غزل برای مدافعان حرم

10 بهمن 1394 | 825 | 0

این مطلب در تاریخ شنبه, 10 بهمن,1394 در وبلاگ زهرا سپه کار ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

باد زد پنجره ی پشت سرم خورد به هم

پلک بر آینه ی چشم ترم خورد به هم

 

گیسوی نور پریشان شد و در حوض شکست

طرح هر اسلیمی،دور و برم خورد به هم

 

روی فیروزه ای دامن گنبد دیدم

خون چکید آن قدر این بال و پرم خورد به هم...

 

سنگ سیلی شد و بر صورت گلدسته نشست

ناگه آرامش دلچسب حرم خورد به هم

 

دست ها دور ضریحت گره خوردند و قسم

ابرها صاعقه زد در نظرم خورد به هم

 

داد با لحن نظامی به ابوالفضل سلام

باد زد پنجره ی رو به حرم خورد به هم

 

.....

زیر قدقامت باران حرم آوردند

بشتابید که مهمان حرم آوردند

 

چشم کنعانی شهرم همه روشن شده است

یوسف از سمت خیابان حرم آوردند

 

قصه این است: جهان بر دلشان تنگ آمد

رو به دلبازی ایوان حرم آوردند

 

بال در بال رسیدند کبوتر ها هم

خبر از صحن چراغان حرم آوردند

 

کافران،وقت عذاب است چرا که امروز

آیه ای از دل قرآن حرم آوردند

 

هر که شد محرم دل در حرم یار بماند

گرچه بر دوش، شهیدان حرم آوردند

 

 

 

 

 

 

 

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 5 با 1 رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.