قصۀ تکراری

20 مهر 1391 | 533 | 0

این مطلب در تاریخ پنجشنبه, 20 مهر,1391 در وبلاگ محمدرضا ترکی ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

 

باز امشب تنش گدازان است
نفسش مثل کوره سوزان است

در تنش گرچه کوچک است و نحیف
دردهایی بزرگ پنهان است

قصه می گویم و نمی خوابد
خواب از چشم او گریزان است

باز تا صبح گریه خواهم کرد
باز هم تا به صبح نالان است

امشب این حرفهای تکراری
قصۀ یک دل پریشان است

دخترم! بی نگاه معصومت
زندگی سخت و مرگ آسان است

ناله بس کن ببند چشمت را
بر جهانی که نابسامان است

بر جهانی که عشق در تحریم
کینه اما در آن فراوان است

از گلویش به ظلم می گیرند
هر کسی را که لقمه ای نان است

جسم زار تو یا دل اینها
بیشتر مستحق درمان است؟!

قصه اش را شنیده ای صدبار
این جهان گرگ تیزدندان است

گرگهای درنده معصوم اند
پیش انسان که گرگ انسان است!

در حاشیه:

بنیاد بیماریهای خاص چندی پیش با ارسال نامه ای به دبیرکل سازمان ملل از اینکه تحریمهای اقتصادی ظالمانۀ مدعیان حقوق بشر که در عمل شامل دارو و تجهیزات پزشکی و مواد اولیۀ داروها هم می شود بر مشکلات بیماران ایرانی مخصوصا هزاران کودک مبتلا به بیماریهای خاص بیفزاید ابراز نگرانی کرده بود.

 

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: با 0 رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.