صبح است و هنوز از صبحت،انگشت درخشانت کو؟
صبحانه ی من کامل نیست رقص لب فنجانت کو؟
صبح است ولی از هر سو ،از دامن غمگین کوه
هی ابر فرستادی و هی وعده ی بارانت کو؟
این جا که درختان تا صبح در باد به هم می پیچند
در عطر هم آغوشی ها کو چاک گریبانت کو؟
دلشوره ی دور از دیدار، پیش از تو و بعد از باران
این جا چه هوایی دارد،این جا نه که ایوانت کو؟
تندیس فراقم بی تو داغ از پی داغم بی تو
من طاقت طاقم بی تو ،طاق تو و بستانت کو؟
یا جاده به رویم سد شد یا راه که هی مرتد شد
پس سر به بیابان ها نه،پس کوه و بیابانت کو
صبح است و هنوز از خورشید سوسوی اجاقی باقی است
پس داغ مرا روشن باش یا ماه شبستانت کو؟