صبح است...

02 مهر 1391 | 398 | 0

این مطلب در تاریخ یکشنبه, 02 مهر,1391 در وبلاگ سیداکبر میرجعفری ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

صبح است و هنوز از صبحت،انگشت درخشانت کو؟

صبحانه ی من کامل نیست رقص لب فنجانت کو؟

 

صبح است ولی از هر سو ،از دامن غمگین کوه

هی ابر فرستادی و هی وعده ی بارانت کو؟

 

این جا که درختان تا صبح در باد به هم می پیچند

در عطر هم آغوشی ها کو چاک گریبانت کو؟

 

دلشوره ی دور از دیدار، پیش از تو و بعد از باران

این جا چه هوایی دارد،این جا نه که ایوانت کو؟

 

تندیس فراقم بی تو داغ از پی داغم بی تو

من طاقت طاقم بی تو ،طاق تو و بستانت کو؟

 

یا جاده به رویم سد شد یا راه که هی مرتد شد

پس سر به بیابان ها نه،پس کوه و بیابانت کو

 

صبح است و هنوز از خورشید سوسوی اجاقی باقی است

پس داغ مرا روشن باش یا ماه شبستانت کو؟

 

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: با 0 رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.