سئوگلی توپراق

31 مرداد 1391 | 507 | 0

این مطلب در تاریخ ﺳﻪشنبه, 31 مرداد,1391 در وبلاگ مهدی فرجی ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

اگر پس لرزه ها واکرده از وحشت دهانت را*

دوباره سجده گاهم می کنم مُهر لبانت را

دوباره روی خاکت اشک می ریزم مگر پس داد

رشیدانی که پس دادند با جان، امتحانت را

اگرچه "منزوی" بودند، در گفتن قوی بودند

به فتح پارس بردی "شهریار"ان زبانت را

به خاکت تاخت روزی رومی و تازی ولی حاشا

اگر گم کرده باشی گنج شیرینِ بیانت را

اگر دل خواستم "عاشیق"هایت قصه سر دادند

اگر جان خواستم تقدیم کردی روح و جانت را

به خواب ناز رفتم مرزدارانت نخوابیدند

علم کردیم در مشروطه ها "ستار خانت" را

به فتح آسمان رفتیم اگر دریاچه ات خشکید

لباس بزم خود کردیم روزی بادبانت را

اگر تو گوشتم را خورده باشی! نوش جانت باد!

نمی بیند ولی بیگانه خواب استخوانت را

وطن! قلب تو؛ سنگ آذرین داغ می لرزد

تماشا کن شکوه و غربت آتشفشانت را

وطن! کو "میرزا" و "رستم" و "نادرقلی خان" ات؟

به دست آرشی ای کاش بسپاری کمانت را

وطن! کو غیرت بیگانه سوز شیرمردانت؟

بغل کردند از هر سمت آذربایجانت را

اویان! "آچ قوینو نو اوغلون گلیر ائی سئوگلی توپراق"!*

به روی سینه گرمت بخوابان قهرمانت را


*دوست خوبم حسین جنتی پیش از من غزلی سروده با همین وزن و قافیه:

وطن! لبخندهای مردمِ شیرین زبانت کو؟
وطن جان! این غبار از چیست؟ آذربایجانت کو؟!

*سطر داخل گیومه از شاعر توانمند آذری مرحوم وفا آیروملوست بدین معنی:
بیدارشو!  "آغوش واکن فرزندت می آید ای خاک عزیز!"

 

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: با 0 رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.