شعر عاشورایی جدید

01 آذر 1391 | 448 | 0

این مطلب در تاریخ چهارشنبه, 01 آذر,1391 در وبلاگ اصغر عظیمی مهر ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

فریاد " العطش " که شد از خیمه ها بلند

عباس گفت : "یاعلی" و شد ز جا بلند!

 

با گام استوار به سمت فرات رفت...

قدّش بلند! دست بلند و عبا بلند !

 

پُر کرد مشک را و بینداخت روی دوش

ناگاه تیر و نیزه شد از هر کجا بلند!

 

در حلقه ای احاطه شد  از هر طرف ؛ شدند -

از روبروش نیزه و تیغ از قفا بلند!

 

افتاد روی خاک دو دستش ! دوباره شد-

بی هر دو دست باز به روی دوپا بلند!

 

یک باره بُرد ابن طفیلی در این میان -

ناگه عمود آهنی ای در هوا بلند!

 

فرقش شکافت! - مثل پدر موقع نماز -

شد هلهله ز طایفه ی اشقیا بلند !

 

فریاد زد : حسین ! به بالین من بیا !

بنما به دست خود تن عباس را بلند!

 

از دست های خویش- ببین! - دست شسته ام!

در حق من نمای دو دست دعا بلند!

 

میخواستم که پیرغلامت شوم ولی

کوتاه بود فرصت و تیر قضا بلند!

 

#

 

 

شعرم از این به بعد بریده بریده است!

حالا ببین ردیف شد اینجا چرا " بلند" ؟ :

. . .

وقتی که گفت : کیست که یاری کند مرا ؟!

در پاسخش شد از همه جا ناسزا بلند !

فریاد میزدند که کس نشنود! یقین

از عقل ِ کوته است که گردد صدا بلند!

با یک نگاه یک یک آن قوم را شناخت!

فریاد آشنا شده از آشنا بلند!

. . .

از سم اسب های نه چندان نجیب شد-

گرد و غبار در همه ی کربلا بلند!

. . .

از ناله های " نای" بریده ست تاکنون

از " نی" به هر کجا شد از آن پس " نوا" بلند

. . .

یک روسری که باز شود زود می شود

از هرطرف هزار سر بی حیا بلند!

. . .

از جای خویش خواهر درهم شکسته ات

حتی نشد پس از تو به زور عصا بلند !

عمرم پس از تو کاش که کوتاه می شد آه...

اما نبود بخت من آنقدرها بلند !

. . .

وقتی سر بریده به قصر دمشق رفت

بانگ شعف شد از همه ی سرسرا بلند

. . .

تنها نه در مدینه و سرتاسر حجاز!

شد در تمام عرش صدای عزا بلند!

. . .

آن سر که در عزای تو بر زانوی غم است

حتما به لطف توست به روز جزا بلند!

. . .

 

 

 

از نام اکبر است اگر کبریا بلند!

این مُلک گشته است به نام رضا بلند!

جمعیم زیر بیرق و بر سینه می زنیم!

هرجا شود به نام حسین این لوا بلند!

این آستان کیست؟!  که از فرط التفات -

در وقت خواهش است سر هر گدا بلند!

آقا بگیر دست مرا و بلند کن !

بیمار دیده ای که شود بی دوا بلند؟!

 

هان! تک تک شما ! که در این جمع حاضرید!

دست کسی که دیده در اینجا شفا ؛ بلند!

. . .

روزی رسد که بانگ : انا المنتقم" شود

در دهر و کائنات به اذن خدا بلند !

 

 

 

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: با 0 رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.