مثل بی چاره ها زمین خوردم
سرد و سنگین فقط نگاهم کرد
سر به بی راهه داشتم اما
رفت از راه و سر به راهم کرد
مثل دیوانه ای که عاشق بود
من برایت دوباره جنگیدم
مثل دیوانه ها زمین خوردم
از جنون قاه قاه خندیدم
در حوالی عشق می گردم
در حوالی من نمی مانی
دوستش داری و نمیدانم
دوستت دارم و نمی دانی
سر به راهم کن و پناهم باش
دارم از اوج درد می افتم
مثل این شاخه های پاییزی
دارم از برگ زرد می افتم
دارم از برگ زرد می افتم
آه... من را به اصل برگردان
فصل دوری بس است، بر گرد و
دست من را به وصل برگردان
شاعر:خودم
«دوباره بغض تو دنیامو لرزوند»
هوای عاشقی با غم شرو شد
تو برگشتی و ارگ آباد تر بود
تو رفتی زلزله از بم شرو شد
شاعر: خودم