08 اسفند 1394 | 651 | 0

این مطلب در تاریخ شنبه, 08 اسفند,1394 در وبلاگ ساجده جبارپور ماسوله ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

دیروز از قبیله جدا شد  امروز خانواده ندارد

باید کجای شهر بگرید؟  اینجا امام زاده ندارد...

دل تنگی از نوع غربت به قول خارجکی ها هووم سیک!

 

بی حرف بی مجالی دل می زند به شالی

وقتی زنی شمالی از درد خسته باشد.

شعر جدید هست ولی حوصله تایپ نیست خدا چشمه ی همه را جوشان کند.

 

اینجا که خواننده ای ندارد مثل سرزمین بی آب و علف اما دلم برای وبلاگم که زادگاه دوستی های بیشمار و روزهای خوب بود تنگ می شود نه که الان خوب نباشد نه! زندگی چهره ی زیباتری نشانم داده و القا کرده است که می توانم بهتر باشم می توانم  باهوش و مدیر و همسر و به قول خودمان حتی خرخوان باشم القصه گویا قرار است پس از گرفتن تصدیق ارشد از این مملکت برویم تا شوهرجان دکترایش را بگیرد و هیچگاه شاید باز نگردیم نمی دانم چه چیز وجود دارد که آدم را به خاک ببندد من که نصف بیشترش را ندارم جز مقادیر اندکی نوستالوژی! از وقتی آمده ام تهران فهمیده ام چقدر آدم فروش تشریف دارم و چقدر کم دلتنگ میشوم و دستم آمده از این مملکت بروم هم بهتر از این نخواهم بود هرچند اگر رفتم و روزی شد که آنقدر باشم که بتوانم بیایم و جایی را آباد کنم شده با پای پیاده باز خواهم گشت!

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: با 0 رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.