۱۰ اسفند ۱۳۹۴ | ۸۱۷ | ۰

این مطلب در تاریخ دوشنبه, ۱۰ اسفند,۱۳۹۴ در وبلاگ سیده تکتم حسینی ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

آمد و چون خواب پیش چشم های من نشست

دست هایم را گرفت آن آرزوی دوردست

 

با نگاهی بغض هایم را در آغوشش گرفت

شعر خواند و در صدایش "دوستت دارم" شکست...

 

هم به خنده خواند : آخر دور ما هم می رسد

هم به گریه گفت : دلگیرم از این دنیای پست

 

"عالمی از نو بباید ساخت وز نو آدمی

آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست"

 

زیر لب این بیت حافظ را برایم خواند و بعد...

چشم هایش را که در من خیره بود آرام بست

 

خواستم از خستگی هایم بگویم پیش او

آمدم لب وا کنم دیدم که او هم خسته است...

 

"سیده تکتم حسینی تکیه ای...

 

#نارنج_مویه ها...

 

_یاد آر زشمع مرده یاد آر....

 

 

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: ۵ با ۱ رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.