به بهانه روزملی بزرگداشت خیام
سید علی میرافضلی
روز 28 اردیبهشت ماه در تقویم ملی به عنوان روز بزرگداشت حکیم عمر بن ابراهیم خیامی نیشابوری معروف به خیام، نامگذاری شده است. حکیم خیام، فیلسوف، منجم و ریاضیدان نامدار ایرانی، 998 سال پیش در نیشابور به دنیا آمد و به سال 526 ق، در سن 87 سالگی، در همان شهر از دنیا رفت. شهرت او در دوران خودش، به واسطه رسالات فلسفی و علمی و مقام شامخی بود که به عنوان یک دانشمند طراز اول داشت. اما به فاصله یک قرن بعد از مرگش، شهرت شاعری او بر جایگاه علمیاش چربید و اکنون همه ما بیشتر او را به عنوان یک شاعر بزرگ ایرانی میشناسیم و شاید نقل قولهای پراکندهای در مورد اینکه چه دانشمند با منزلتی بوده و چه جایگاه والایی داشته، شنیده باشیم و شاید هم نه!
رباعیسرایی خیام، در زمان حیاتش امری ناشناخته بوده است و نویسندگان همعصر او از قبیل نظامی عروضی و ابوالحسن بیهقی در این باره کاملاً سکوت کردهاند. اولین منبعی که رباعیی به اسم خیام نقل کرده، رسالهای از امام فخر رازی (درگذشته 606 ق) است که در آن، ضمن تقریر مسئله معاد، به یکی از رباعیات خیام استناد جُسته و بر محتوای آن ایراد گرفته است. این رساله، حدود 70 ـ 80 سال بعد از مرگ خیام نوشته شده است:
دارنده چو ترکیب طبایع آراست
باز ازچه سبب فکندش اندر کم و کاست؟
گر خوب نیامد این بنا، عیب کراست
ور خوب آمد، خرابی از بهر چراست؟
سایر رباعیاتی که در منابع معتبر به اسم خیام نقل شده، از همین سنخ است. یعنی در آنها یک گره فکری وجود دارد که با زبانی ساده و بدون آرایه بیان شده است:
در دایرهای کآمدن و رفتن ماست
او را نه بدایت نه نهایت پیداست
کس مینزند دمی درین معنی راست
کین آمدن از کجا و رفتن به کجاست
..
ترکیب پیالهای که در هم پیوست
بشکستن آن روا نمیدارد مست
چندین سر و پای نازنین از سر دست
از مهر که پیوست و به کین که شکست؟
..
ز آوردن من نبود گردون را سود
وز بُردن من، جاه و جمالش نفزود
وز هیچ کسی نیز دو گوشم نشنود
کآوردن و بُردن من از بهر چه بود!
..
از جمله رفتگان این راه دراز
باز آمدهای کو که به ما گوید راز
پس بر سر این دو راهه آز و نیاز
تا هیچ نمانی که نمیآیی باز
برازنده حکیم خیام نیست که دغدغه فکریاش باده و ساده باشد. او اگر فراغتی از درس و بحث و مطالعه و تحقیق پیدا میکرد، در حد قلمانداز، رباعیی میگفت و در گوشه و کنار کتاب و دفترش مینوشت و به مقداری نبود که دیوانی از رباعیات خود ترتیب دهد. به همین خاطر، ما مجموعه مدونی که فراهم آورده خیام باشد، در اختیار نداریم. این رباعیات معدود و پراکنده، با رباعیاتی که ما امروزه به اسم خیام میشناسیم و به خاطر سپردهایم، از زمین تا آسمان تفاوت لفظی و ماهوی دارد؛ و انتساب رباعیاتی از این دست به خیام:
این قافله عمر عجب میگذرد
دریاب دمی که با طرب میگذرد
ساقی! غم فردای حرفان چه خوری؟
پیش آر پیاله را که شب میگذرد
..
می نوش که عمر جاودانی این است
خود حاصلت از دور جوانی این است
هنگام گل و باده و یاران سرمست
خوش باش دمی که زندگانی این است.
ساخته و پرداخته ذهن ادبای خوش ذوق است، نه آفریده ذهن آن حکیم فرزانه. این قبیل رباعیات که توسط خوانندگان نامدار و شاعران خوشصدا خوانده شده و در خاطر دوستداران شعر جای گرفته، با همه شور و احساسی که در آنها هست، به گواهی منابع متقن و مورد اعتماد، محصول 200 ـ 300 سال بعد از مرگ خیام است، نه زمانه او.
اگر حکیم خیام، از گور بر میخاست و بر رباعیاتی که بر بنای آرامگاهش نوشتهاند، نظر میافکند، به احتمال زیاد گمان میبُرد که او را به اشتباه درآن مکان به خاک سپردهاند و اگر قدمی در آن محوطه میزد و در کتابفروشیهای آنجا، مجموعه رباعیات خودش را تورقی میکرد، قطع به یقین از شدت شرم و شگفتی، سر به بیابانهای نیشابور میگذاشت.
طی این ربع قرنی که بر سر پژوهش در رباعیات خیام گذاشتهام، این سؤال همیشه برایم مطرح بوده که چگونه طی سیصد سال (از اوایل قرن ششم تا اوایل قرن نهم)، همه سرمایه ما از رباعیات خیام، فقط 100 رباعی است و ناگهان ظرف مدت 40 ـ 50 سال (از اوایل قرن نهم تا اواسط آن قرن)، شمار رباعیات خیام به صورت تصاعدی و جهشی، به 550 رباعی رسیده است؟ این 450 رباعی از کجا آمده و با کدام منطق و سلیقهای، به قافله رباعیات خیام پیوسته است؟
اما از سه چهار سال پیش و با رواج شبکههای اجتماعی بخصوص با فراگیر شدن اپلیکیشنهای تلفن همراه از قبیل تلگرام، این معما برای من کاملاً حل شده است و پاسخ خودم را پیدا کردهام. الآن در این شبکهها، هیچ نویسنده و شاعری امنیت ندارد. شعر فلان و بهمان را به اسم مولانا و قیصر امینپور و سهراب سپهری میزنند و هرچه فریاد میزنی، گوش کسی بدهکار نیست. این شعرها، گاهی فاقد قافیه و ردیف و زبان سالم و مضمون متعالی است و شاعران متوسط هم زیر بار انتساب آنها نمیروند، چه برسد به بزرگان شعر و ادب. در عصر تکنولوژی که دسترسی به منابع اصیل برای هر کسی امکانپذیر است و قابل قیاس نیست با 800 سال پیش که شعرها و کتابها، ماهها و گاه سالها طول میکشید تا از یک نقطه به نقطه دیگر برود، این همه خطا در نقل، و آمار بالای کُپی پیست (همان بردار و بگذار خودمان) هیچ توجیه عقلانی ندارد. چگونه ما انتظار داریم ادیب میانمایهای مثل یاراحمد رشیدی تبریزی که در سال 865 قمری به هیچ کدام از امکانات وسیع امروزی دسترسی نداشته و از بسیاری از ظرایف سخن هم بیخبر بوده، از پیش خود، 400 رباعی به سرمایه رباعیات خیام نیفزاید؟ به نظر میرسد بی دقتی در نقل اشعار و کاهلی در شناخت گویندگان آنها و بیخیالی در مورد صحت و سقم مطالب، در خون پاک ما آریاییهای اصیل و نژاده جریان دارد و اگر تمام دیوانهای شعر را، از قدیم الایام تا امروز، در یک لوح فشرده به آحاد ملت ایران هدیه کنند، باز هم از صنعت شریف «بردار و بگذار» دست بر نمیدارند و هر شعر و مطلبی را، خوانده و ناخوانده، بی درنگ رونویسی میکنند و میفرستند برای نفر بعد؛ و اصرار هم دارند که نفر بعدی هم، به همین سیره حسنه اقتدا کند و زنجیره نشر جعلیات را، به مدد همان خون اصیل آریایی، استمرار بخشد.
از نظر من، آشفته بازار نقل شعر در گروههای اجتماعی مجازی که صدای بسیاری را در آورده، نمایش راستینی از خصلت بیمبالاتی ما ایرانیان در نقل اشعار و مطالب است. ما از 700 ـ 800 سال به همین شیوه، به تدوین جُنگها و مجموعههای ادبی پرداختهایم و هر رباعیی را بدون تحقیق و تفحص، به اسم خیام و دیگران ثبت کردهایم و برای ما مهم نبوده که آن رباعیات، قوی یا ضعیف، فرآورده ذوق کیست. از شما چه پنهان، خوب که فکر میکنم، با خودم میگویم چه بهتر که نیاکان ما به امکانات ارتباطی دسترسی نداشتهاند، وگرنه میراث ادبی ما چنان بههم آمیخته میشد که نه حکیم خیام نیشابوری قابل شناسایی بود و نه خواجه حافظ شیرازی؛ و الآن به جای 550 رباعی، 5500 رباعی ناهمگون، در پوشه رباعیات منسوب به خیام جا خوش کرده بود!