اولین بار که به امامزاده ای در حاشیه ی کویر قم رفتم...
امامزاده ای که مادرم بسیار دوستش دارد ...
امامزاده ای ساده و بدون زرق و برق ...
این غزل نا تمام ،هدیه ی هوای پاک امامزادگان محمد و ابراهیم علیهما السلام است
دفن کن مرا به راه و رسم ساده ای
در طلوع ضلع شرقی امامزاده ای
در هوای یک امامزاده ی غریب که
رو به سوی او نرفته هیچ جاده ای
زیر سایه سار گنبدی بدون زرق و برق
زیر گیسوان بید تن به باد داده ای
دفن کن مرا حوالی همین کویر
جای آب بر مزار من بریز باده ای
اعظم سعادتمند