تو خاطرجمعی و مغرور از آن زیباییِ ذاتی
منم غمگین تر از زندانیانِ بی ملاقاتی
شب تبدیلِ رؤیاهای شیرینم به کابوس است
چه آوردی سرِ اوهامِ این مرد خیالاتی؟
پشیمانم، تو را کاش ازهمان اوّل نمی دیدم
امان از دست جذابیّت و احساسِ سمپاتی
تو ازبس بینظیری وگل اندامی، نمی یابند
تو را در خوابشان هم گلفروشانِ محلاتی
از آن راهی که رفتی آرزو دارم که برگردی
نه حتی انتظارِ ارمغان دارم نه سوغاتی
به لفظ جاهلی طبعم مسلّط نیست، میبخشی
اگر میگویم این مصراع را با شیوۀ لاتی؛
مرا باش وتوی بیمعرفت را باش... انصافاً
بگو آخر چه من کم داشتم از آن کراواتی؟
اگر درمجلس ترحیمِ عشقم بوسه مجّانی ست
به من هم پس تعارف کن ازآن خرمای خیراتی
دلم اهل سیاست نیست، اما با همین ابیات
ربودم عرصه از چنگِ رقیب انتخاباتی
همینکه باب میل توست خوشحالم، خیالی نیست
اگر شعرم نباشد باب میلِ انتشاراتی
غزل گفتم بدانی دوستت دارم - همین دیگر -
تو را فعلاً سپردم دستِ حق تا فرصت آتی
95/3/21
حمیدرضا حامدی