
به استاد زرویی نصر آباد
سرو بی سبیل
جانم ملول گشته ز انسان بی سبیل
مخصوصا” از تو: سرو خرامانِ بی سبیل
تو شاه ملک طنزی و ما رعیت توایم
فرمان چه سان بریم ز سلطان بی سبیل
ترسم که شاعران به شما اقتدا کنند
آید پدید حلقه رندان بی سبیل
شش تیغه کردن اول کفر است و ارتداد!
یارب روا مدار مسلمان بی سبیل
گرچه جسارت است ولیکن قشنگ نیست
صورت بدون ریش و لب و چانه بی سبیل
گویا زمانه، دوره آخر زمان شده است
زن های سگ سبیلی و مردان بی سبیل
آیا در این بهشت کسی حال می کند؟
حوری کچل کلاچه و غلمانِ بی سبیل
آیا شود که باز زرویی، زورو شود
نه مثل گارسیای گروهبان بی سبیل؟!
امیدوارم اینکه ببخشی به این حقیر:
شاگرد بد زبانِ پشیمانِ با سبیل!