خوب شد ای شانه ی مردانه از راه آمدی...

۲۲ شهریور ۱۳۹۵ | ۵۳۲ | ۰

این مطلب در تاریخ دوشنبه, ۲۲ شهریور,۱۳۹۵ در وبلاگ سیده تکتم حسینی ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

 

 

گرچه دور خانه ام صدها نگهبان داشتم

باز با غم رفت و آمد های پنهان داشتم

 

گرچه تنها حربه ام اشک است حالا ، یک زمان_

در نگاهم جنگجوهای فراوان داشتم..

 

از همان روزی که آدم سیب را از من گرفت

پا به پایش در دل تاریخ جریان داشتم

 

عشق با من بود لیلاوار یا سودابه وار

خوب و بد.. اما به احساس خود ایمان داشتم

 

داستانم هفت خوان رستم دستان نشد

من ولی اندازه ی سهم خودم خوان داشتم

 

باز هم دلخوش به این بودم که بادی می وزد

قدر موهایم اگر روز پریشان داشتم..

 

خوب شد ای شانه ی مردانه از راه آمدی

چند وقتی بود خیلی حس باران داشتم..

 

"سیده تکتم حسینی...

نارنج مویه ها...

 

عیدتون مبارک دوستان این خانه...

 

 

 

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: ۴.۲۵ با ۴ رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.