به نام خودت
دوست دارم شاعر عاشقانه های آبی باشم
شاعر تو...
شاعر تک تک لحظه هایی که از تو نگفتم که از تو نخواندم
که به یادت نبودم
شاعر بشوم که به یادت بمانم
که حفظت کنم
که هر لحظه مرور شوی در حافظه ی ناخودآگاهم
کاش میشد که عابرت باشم
کوچه کوچه مسافرت باشم
در هجوم سکوت آدم ها
شور ِ فریادِ شاعرت باشم
(فی البداهه)
هر دست بازی دل من عشق حکم کن...
آری همیشه در دل ما عشق حاکم است...
(فی البداهه)
مضمون چشم های تغزل سرشت تو
جان می دهد چقدر برای غزل شدن
(سید محمد جواد شرافت)
آدم دوباره شوق خودش را نگاه کرد
بعد از بهشت هم همه جا اشتباه کرد...
او را ببخش... دست خودش نیست آدمت...
هی توبه کرد...باز دوباره گناه کرد
(فی البداهه)
دوست داری اینسان نیست این که دوست آزاریست
شیوه ای که داری تو شیوه نیست... عیاریست
نمیدانم از که
شاید هاتف
حضور توست که دلخواه کرده شعرم را
وگرنه آینه در ذات خود پریرو نیست
علیرضا بدیع
نقد و نظر فراموش نشه
ممنون
خدایتان نگهدار