به نام خداوند آیینه ها
سربرمی گردانم از شبانه های بی ستاره ی دنیا
از خوابهای سنگین بی فرشته...
از کلمات بی رمق و فرسوده
سربرمی گردانم از این همه جاده ی سرگردان که مثل زنجیر به دست و پای زمین پیچیده اند و راههایی که به بیراهه می رسند..
بر می گردم و پناه می برم به فواره های نور...
به آیینه هایی که مرا به خودم نشان می دهند و لبخندهای گمشده ام را از خاک پس می گیرند.
ای صاحبان حنجره ی آسمانی... ای آفتابگردان های عاشورا
صدا بزنید مرا به زبان روشنایی با این همه واژه ی سوگوار کفن پوش.
صدا بزنید مرا به لهجه ی غریبانه ی فرات...
دلم به مرتیه خوانی تان عادت دارد... منتظرم تا مشتی نور بپاشید بر روح گرد و خاک گرفته ام .
بخوانید تا تمام سنگها خون گریه کنند .بخوانید تا باز هم دلم به زبان اشک به عشق اعتراف کند.
بخوانید و حکمت کربلا را برای دل ابری ام معنا کنید.
نوشته ی :سعیده اصلاحی
آغاز محرم الحرام -
10/7/95