چند شعر کوتاه: ایستگاه دلتنگی

25 فروردین 1392 | 1347 | 0

این مطلب در تاریخ یکشنبه, 25 فروردین,1392 در وبلاگ سید علی میرافضلی ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

 

سوتِ چندیـن قطار است
در رگ من ؛
امشب انگار دلتنگی‌ام ایستگاهی ندارد.

::

از حیاط خانه‌هایش عطر و موسیقی
از سر دیوارهایش شاخه انگور
گیرم اصلاً باغ، اصلاً بزم، اصلاً بیست
کوچه بن بست، بن بست است.

::

خبرگزاری رؤیا
خبر نداشت
          که خواب پرنده
                    زخمی ِ سنگ است.

::

سنگ‌ها به خاک تکیه می‌دهند
ابرها به آسمان
من به شانه‌های تو.

::

رها بودن از زخم
رها بودن از اتهامات عقـل پریشان
رها بودن از گفتن جمله‌های مردد
رها بودن از از
رها بودن از به ...

::

ما را همین بس است:
چشمی برای دیدن باران
گوشی برای نغمه و نجوا
دستی برای ترجمه دست‌های تو.

::

احاطه کرده مرا
من از نگاهش گیجم
و از حضورش محو.

 

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 3 با 4 رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.