باده‌ای صافی تر از ایهام نیست ( نگاهی به طنز در شعرهای احمد عزیزی)

29 فروردین 1392 | 947 | 0

این مطلب در تاریخ پنجشنبه, 29 فروردین,1392 در وبلاگ اسماعیل امینی ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

 

 

 درکتاب کفش‌های مکاشفه ، احمد عزیزی بیش ازهفتاد مثنوی فراهم آورده است. این مثنوی‌ها همگی در یک وزن هستند و آن بحر رمل است ( فاعلاتن فاعلاتن فاعلات) .

در این نوشته تأملی خواهیم داشت بر ابیات طنزآمیز این مثنوی های به هم پیوسته.

نخست برای آشنایی با شیوۀ سخن و نگاه شاعر، چند پاره از ابیات طنزآمیز او را باز می‌خوانیم؛ در این باخوانی تأ مل ما بر این نکته است که در نگاه احمد عزیزی، وضعیت مطلوب چه ویژگی هایی دارد و انتقاد طنز آمیز او از چه چیزهایی است؟

 در مثنوی "زائران تشنه (صص 42-35) می‌خوانیم:

سال خون در خانۀ ما گل نبود

روی رود گریۀ ما پل نبود

 

مادر من در وبای هوش مُرد

خواهرم در نوبر آغوش مُرد

 

مرغ قحطی دانه ها را خورد و رفت

سیل خشکی خانه ها را برد و رفت

 

گونۀ آواز را زنبور زد

لاشۀ تنبور‌ها را مور زد

 

از همین چند بیت می توان دریافت که در شعر احمد عزیزی با طنزی تلخ ،عمیق و گزنده مواجهیم که نه از طریق حکایت گویی های شیرین، بلکه با اتکا به طنز کلامی(verbal irony) ، بیانگر تضادها و ناسازگاری های طنز آمیز است.

در ادامۀ شعر "زائران تشنه می خوانیم:

قریۀ ما فاصل شهر و ده است

در حقیقت حاصل شهر و ده است

 

مهد آجرها و فرغون ها در اوست

زادگاه سرد سیفون ها در اوست

 

راهبان رهن در دیر دغل

عالمان سفته در فن بدل

 

دین فروشانی که در دنیا تک اند

خلق دوشانی که صاحب مدرک اند

 

زائران نشئه، حجاج خمار

کاسبان مُرده ، تجار مزار

پس از آن در ابیاتی دیگر از همین مثنوی ، از ویژگی های "قوم ما" سخن می گوید:

قوم ما در قریه ها گندم شدند

قوم ما بر روی زین ها گم شدند

 

قوم ما در دشت کالا جاده شد

قوم ما در قطب ها براده شد

 

قوم ما شمششیر را بی ارج کرد

قوم ما اندیشه ها را خرج کرد

 

قوم ما گردی است در اقلیم ها

قوم ما ردی است در تقویم ها

 

در ادامه در مقایسۀ " قوم ما " با "قرن ما" ، به تضاد میان تحولات زمان و توهمات این قوم اشاراتی طنز آمیز دارد:

قرن گل می چید در مرداب ها

کس نرفت از ما به عمق آب ها

 

قرن در آیینه آوا کشف کرد

قوم ما در خواب رؤیا کشف کرد

 

قرن جا انداخت در رؤیای ماه

ماه می دیدیم ما در آب چاه

 

ما دوساعت از زمان جا مانده ایم

ما دوقرن از کهکشان جا مانده ایم

 

قرن ما شهری است بر روی عدد

قوم ما رودی است در، یاهو مدد

 

....                                

قرن ما در جعبه ها آواز کرد

قوم ما سوداگری با ساز کرد

 

....                          

قرن ما ساعات را طی می کند

قوم ما اوقات را قی می کند

 

....                        

قرن ما غولی ست از مصرف زده

قوم ما بر گرد کالا صف زده

 

....                           

قرن یعنی کوزۀ کلدانیان

قوم یعنی اشک در اشکانیان

***

 

در مثنوی " سمت لادن" (صص59-55) همین نگاه طنز آمیز و انتقادی از وضع موجود ما دیده می شود:

ای دل آفت نشین زرد من

ای درون زار خارا گرد من

 

ای هواهای به نفس آلوده ام

ای زشهوت پیکر فرسوده ام

 

کشور آنان کجا و ما کجا

ما کجا- شهریم و آنان ناکجا

 

....                     

ما وبای گفت و گو داریم و بس

ما جذام جست وجو داریم و بس

 

....                        

بت پرست پار وپیراریم ما

مرده ریگ راه مرداریم ما

 

دیگران را چشم بندی می کنیم

چند چشمه خود پسندی می کنیم

 

....                         

جمع می بندیم با اضداد خود

هندسی شکلیم در ابعاد خود

 

جانورهایی غم انگیزیم ما

گربه های عصر چنگیزیم ما

 

دانه می جوییم از طرح سبوس

صبح می خواهیم از عکس خروس

 

دائما در فکر نسلی برتریم

در پی سیاره ای آن ورتریم

 

ما به سمت محو لادن می رویم

ما به سمت کوه آهن می رویم

 

در ادامۀ این مثنوی، ابیاتی است که " سمت لادن" را در تقابل با " سمت آهن" ، طرح می‌کند. برای شاعر " سمت لادن " بیانگر وضعیت مطلوب ، آشنا و انسانی است و " سمت آهن" بیانی است از همۀ چیزهایی که شاعر از آن ها ناخرسند است.

چند بیت از این مقایسه را که صبغه ای از طنز دارد بازمی‌خوانیم:

سمت لادن استراق سمع نیست

سمت آهن خاطر گل جمع نیست

 

سمت لادن جاده ها با خارهاست

سمت آهن راه با رادارهاست

 

سمت لادن درۀ گاوان زیست

سمت آهن آهوان سر به نیست

 

....                           

سمت لادن رخش می آرد خروش

سمت آهن جاز می آید به گوش

 

سمت لادن دختران تهمینه اند

سمت آهن بانوان مادینه اند

 

سمت لادن اجتماع رنگ هاست

سمت آهن اقتصاد سنگ هاست

***

در مثنوی " بغض بعثت" پس از بیان سخنانی دربارۀ دین و گونه های مختلف دین داری، در مقایسۀ "دین زاهدان" با " دین عارفان" ، اشاراتی طنز آمیز دارد:

 

دین عارف می شکوفد در نگاه

دین صوفی می پرد در خانقاه

 

گاری دین جناب فیلسوف

می کشد دنبال خود مشتی حروف

 

او جُنُب می گردد از حرف لقاح

او طهارت می کند با اصطلاح

 

دین زاهد در فشار قبرهاست

دین عارف روی سقف ابرهاست

 

جسم زاهد دستمالی از نظیف

روح عارف، پشه بندی از لطیف

 

زاهدان غرقند زیر اجرها

عارفان ابرند در والفجرها

 

زاهدان از جنس های بنجل اند

عارفان از شهدهای سرگل اند

 

زاهدان خشک اند در آوازها

عارفان تر می شوند از سازها

 

چشم زاهد خیره بر انگشتری ست

روح عارف در طواف مشتری ست

 

جسم زاهد سنگ چین دره هاست

خاک عارف وعده گاه بره هاست

 

زاهدان بر راه ها سد می شوند

عارفان بی نقش پا رد می شوند

 

....                             

خاک زاهد شوره زاری از نمک

خاک عارف زادگاه نی لبک

 

....               

زاهدان با عوریان حوری اند

عارفان فواره های نوری اند

 

....                   

زاهدان کورند در راه صواب

عارفان نوراند بر کوه خطاب

***

پس از این تأمل کوتاه بر نگاه و اندیشۀ شاعر در ابیات طنزآمیزش در کتاب کفش های مکاشفه، برای آشنایی با شیوۀ او در آفرینش طنز کلامی، نمونه هایی را بازمی خوانیم.

 

نمونه1)

روح ها بر روی هم تن می زدند

شیشه ها از شوق بشکن می زدند

(ص22)

ایهام در کلمۀ (بشکن)، در تناسب با "شوق" به معنای نغمۀ شادمانۀ انگشتان و در تناسب با "شیشه" به معنای شکستن است که در معنای اخیر، با نغمۀ حاصل از تکرار حرف (ش) تناسب دارد و درمجموع تصویری طنز آمیز می سازد. ایهام در کلمۀ ( تن) در تضاد با روح نیز درخور تأمل است.

 

نمونه 2)

در تپق از لکنت ایام پُر

در چپق از سرفۀ اوهام پُر

(ص31)

 

در این بیت ، موازنه (قرینه سازی وزنی کلمات در دو مصراع) و تناسب ها و تداعی های حاصل از آن طنزآفرین است.

 

نمونه3)

من الفبای ادب را حمزه ام

از جگرخواران هند غمزه ام

(ص32)

تلمیح به وقایع جنگ اُحُد و ایهام در کلمۀ (حمزه) که در تناسب با الفبا " همزه" را به یاد می آورد و نیز ایهام در کلمات ( جگرخواران) و ( هند) که تداعی های گوناگون دارد، تصاویری طنزآمیز می سازد.

 

نمونه4)

در جهالت من جمادی نامی ام

پخته خواری از گیاه خامی ام

(ص32)

این بیت ، اشاره ای دارد به بیتی مشهوراز مثنوی معنوی:

از جمادی مردم و نامی شدم

وز نما مردم ز حیوان سرزدم

 

ایهام در کلمۀ "نامی ام" که در معنای رشد کننده ، با  تناسبی طنزآمیز می آفریند.

هم چنین است ، تضاد میان پخته و خام و ایهام تبادر در کلمۀ ( خواری/ خاری).

 

نمونه5)

ای به قهوه خانه ها مهمان من

بشنو از قلیان من غلیان من

(ص33)

جناس لفظ میان کلمات قلیان/ غلیان ، و معانی حاصل از آن طنز آفریده است.

تصویرانسانی که جوش و خروش درون را فرونشانده و در قهوه خانه ها به  هیاهوی قلیان دل خوش داشته است.

 

نمونه 6)

مرغ قحطی دانه ها را خورد و رفت

سیل خشکی خانه ها را برد ورفت

(ص35)

ترکیب متناقض نمای (سیل خشکی) و اضافۀ تشبیهی ( مرغ قحطی) بیانگر طنز تلخ و گزنده است.

 

نمونه7)

یاد قایم موشکی های دروغ

یاد لیمو دزدی از باغ بلوغ

(ص45)

اضافۀ تشبیهی ( باغ بلوغ) زمینه ساز استعاره ای طنز آمیز است با تعبیر( لیمو دزدی) و تداعی های حاصل از آن.

 

نمونه8)

دین ما یعنی گناهان حلال

دین ما یعنی هوس های زلال

(ص94)

ترکیب های متناقض نمای (گناهان حلال) و ( هوس های زلال) که برای وصف شیوه ای خاص از دین داری آمده است متضمن اشاراتی طنز آمیز است.

 

نمونه9)

از زنان تیره بخت رو سپید

از سرود دختران ناامید

(ص144)

در این بیت ، عبارت " روسپید" در تضاد با " تیره بخت" اشاره ای تلخ و طنزآمیز دارد به سرنوشت زنانی که به شیوۀ وارونه گویی (استعارۀ تهکمیه) در اصطلاح "روسپید/ روسپی" نامیده می شوند.

 

نمونه10)

پاک کن از دامن خود این منی!

روح خود را روسپی کن ای تنی!

(ص356)

ایهام در عبارت " این منی" و تناسب های چند سویۀ آن با سایر کلمات بیت، تداعی های طنز آمیز دارد.

 

نمونه 11)

عشق مثل روح تن را می خورد

مثل بز برگ بدن را می خورد

(ص409)

تشبیه " عشق" به "روح" در مصراع نخست ، انتظاری ایجاد می کند که در مصراع بعدی با تشبیه عشق به بُزی که برگ بدن را می خورد، پاسخی ناساز می یابد و این ناسازی طنزآفرین است. سپس با تداعی این نکته که برگ تنها پوشش بدن انسان نخستین بوده است ، و با تلمیحی به ماجرای عریانی آدم پس از نزدیک شدن به شجرۀ ممنوعه ،تصویر طنز آمیز تر می شود.

نمونه 12)

شحنه گویی برگ رز در دست داشت

شیخ در تعزیر حکم مست داشت

(ص514)

در مصراع اول "برگ رز" که به عنوان مدرک جرم به دست شحنه افتاده، متضمن طنزی ظریف است و در مصراع دوم ، ایهام در عبارت " حکم مست داشت" هم به معنای حکم کردن برای تعزیر مست و هم به معنای صدور حکم از جانب شیخی که در حالت مستی است، طنزی آفریده است که در تناسب با سایر عناصر بیت، گسترش می یابد.

 

نمونه13)

خاک در دست زمین الدوله هاست

فقه از املاک دین الدوله هاست

(ص527)

تناسب میان اجزای بیت ، در عین ناسازگاری و نقضیه کردن شیوۀ لقب سازی قدیم و زنجیرۀ تداعی های حاصل از آن ، طنزآفریده است.

 

نمونه 14)

بی ریا آیینه مان در پیش بود

جای صورت سینۀ  ما ریش بود

(ص570)

     ایهام در کلمۀ " ریش" و نیز در کلمۀ "صورت" در مصراع دوم ،در تناسب با عبارت " بی ریا" در مصراع اول ، معانی متعددی می آفریند که طنزآمیز است.

شاعر دراین بیت ، گویی نگاهی داشته است یک بیت طنزآمیزمشهور سبک هندی:

هم من و تو ای زاهد هر دو داغدار اما

داغ من درون دل داغ تو به پیشانی

***

--------------------------------------

کفش های مکاشفه ، احمد عزیزی، نشر شقایق، تهران 1367

 

 

 

 

 

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 3 با 1 رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.