بی نشانی

۱۶ فروردین ۱۳۹۶ | ۳۸۹ | ۰

این مطلب در تاریخ چهارشنبه, ۱۶ فروردین,۱۳۹۶ در وبلاگ قربان ولیئی ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

باران به مهربانیِ تو فکر کرده است
دریا به بی‌کرانیِ تو فکر کرده است

این آسمان که چرخ‌زنان دور می‌شود
یک دم به بی‌مکانیِ تو فکر کرده است

این کوه، این تمرکزِ سنگینِ سهمناک
قطعا به لن‌ترانیِ تو فکر کرده است

این برگ در طراوتِ تو غوطه می‌خورَد
این گُل به ارغوانیِ تو فکر کرده است

پیداست این شب، این شبِ گسترده تا به غیب
یک روز در نهانیِ تو فکر کرده است

خوانی گشوده خاک و یقین دارم این زمین
چندی به میزبانیِ تو فکر کرده است

می‌جوشد از زمین و زمان شورِ زیستن
هستی به زندگانیِ تو فکر کرده است

پویای ساکنا همه سو را گرفته است
روحم که در روانیِ تو فکر کرده است

مجنونم این دقیقه و مجنون‌ترین شود
جانی که در معانیِ تو فکر کرده است

هم تو به بی‌کرانیِ من فکر کرده‌ای
هم من به بی‌کرانیِ تو فکر کرده است

گم‌بودگی سرشتِ بهشتینِ آدمی‌ست
انسان به بی‌نشانیِ تو فکر کرده است

چوپانم و خرابِ مناجات و عفو کن
کاهی به کهکشانیِ تو فکر کرده است

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: با ۰ رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.