۲۴ اسفند ۱۳۹۵ | ۳۷۱ | ۰

این مطلب در تاریخ ﺳﻪشنبه, ۲۴ اسفند,۱۳۹۵ در وبلاگ قاسم رفیعا ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

حضرت زهرا 
یه وقتایی چشم تو بارون می شد 
دجله می شد،  فرات و کارون می شد 
می دیدی بغض حضرت علی رو 
دلت تو خلوت خودت خون می شد 
سکوتشو میدی ، جا می خوردی 
داش جلو چشم تو داغون می شد 
اشکتو مردم میدیدن میدونم
زخم تنت همیشه پنهون می شد 
زخما همه سر وا می کرد از اون روز
شبیه پسته های خندون می شد 
تو نوبهار زندگی شکستی 
یخ زدی داش فصل زمستون می شد  
کاش اونی که لگد به در زد اون روز 
به قد یک نخود پشیمون می شد 
اما تو رفته بودی ، چشم عالم 
تو بغض رفتن تو گریون می شد 
اما تو رفته بودی و حسینت
داش تو غمت بی سر و سامون می شد 
اما تو رفته بودی و زینبت 
شبیه نخلای پریشون می شد
حسن تو مظلومیتش رها بود 
علی تو چاه تشنه نالون می شد 
هزار و اندی ساله غم گذاشتیم 
تو تکیه ها برات علم گذاشتیم
ولی هنوز  زخم تو خیلی تازه است 
برات بی بی ما خیلی کم گذاشتیم 
امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: با ۰ رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.