رویَش نهان از شرم در ابرِ سفید است
از آفتاب، اینقدر کم رویی بعید است !
چون ماه، روشن در شبی اردیبهشتی
در سایه چون خورشیدِ بهمن ناپدید است
انجیلِ یوحنّاست -از باب شگفتی-
-از منظر اعجاز- قرآن مجید است
سبک خراسانی ست چشمِ نیزه دارش
مبهوتِ تیراندازی اش "گُردآفرید" است
خیس است گیسویش –به آرامی برانید-
این پیچ، لغزنده ست و هشدارم اکید است
من بهترم یا دیگران؟ -میپرسد از خویش-
انگار بازار است و در حال خرید است !
از شدت طوفانِ دلتنگی، خیالم...
پروانه ای در معرض بادِ شدید است
شد ذوب -از خونگریه- چشمِ اشکبارم
این اشکِ حسرت نیست باران اسید است
فانوس دریایی شدم -یک عمر، تنها-
باور کن اما گاه، تنهایی مفید است
چادر بینداز از سر امشب وقتِ غم نیست
از چهره بُرقع باز کن هنگام عید است
-جذّابی و با اخم، زیباتر- چه گوید؟
از خنده ات عکاس وقتی نا امید است
عکس "تلگرامت" عوض شد تازگی ها
مردی که دارد با تو میخندد جدید است
دل، گنجِ دور از دسترس در عمق جانهاست
در بردنِ دل -عشق- تنها شاکلید است...
1395/9/22
حمیدرضا حامدی